نوروز باستانى
ساعت سال تحويل نوروز 3752 زرتشتي
1393 خورشيدي
از مراسم نوروز
بين كردها
نخستين نوروز در سانفرانسيسكو به ميزبانى شهردار
CHN كرنا زدن در لاهيجان و پيشواز نوروز رفتن - عكس حسين كريم زاده
هفت سين زرتشتيان، سالن خسروى 3745 زرتشتى - عكس: آريا حافظى
نوروز در بين زرتشتيان يزد- بى بى سى
نوروز بزرگ- ششمين روز بهار-زايش اشو زرتشت
كارناوال نوروزى 3745 در نيويورك
نوروز 3745 در كانون زرتشتيان تورنتو
كارناوال نوروزى 3744 -2006 نيويورك - iranian.com
كارناوال نوروزي 3743 در نيويورك
حاجى فيروز از كجا آمده است ؟ - دكتر ناصر انقطاع
نخستين هفت سين زير آب
جزيره كيش - خليج فارس نوروز 3743 ز - از بي بي سي
نوروز در بين زرتشتيان ايران - راديو بى بى سى - 24 مارچ 2006
:ívÞkp¾
سر سال نو هرمز و فروردين
پر آسوده از رنج تن دل زکين
بجمشيد پر گوهر افشاندند
مر آنروز را روز نو خواندند
چنين جشن فرخ از آن روزگار
بمانده از آن خسروان يادگار
کردستان
نوروز باستانى- نوروز داستانى - بى بى سى
نوروز- روز جهاني زمين
نوروز در شهرها و كشور ها
تاجيكستان | در خجند، كنار رود سيحون | ضيافت نوروزي در تاجيكستان | ||
مصر، سوريه، لبنان | شم النسيم | |||
آلباني | سلطان نوروزي | |||
افغانستان | افغانستان | شهرهاي مختلف | بلخ | مزار شريف |
سمرقند | سمرقند | |||
زنگبار | پارسيان زنگبار | |||
تركمنستان | نوروز در تركمنستان دوباره برگزار ميشود | |||
نيويورك | ويدئو | |||
باكو | نوروز در باكو- بي بي سي | نوروز
در
آذربايجان
شوروي
|
||
پيشاور | ||||
لوس آنجلس - كاليفرنيا | ||||
جشنواره نوروزى تورنتو | ||||
نوروز در بروجرد | ||||
سن حوزه كاليفرنيا |
ترانه هاى نوروزى ملل
پنجه پيتك - يادگاري از جشنهاي نوروز در طالقان
سفره هفت سين زرتشتي
تالار آبي، کاخ نياوران، دوم آبان 1379خ
عکس از روزنامه ايران
از دکتر کتايون مزدا پور
جشن نوروز- باکو آذربايجان- 3737 ز
عکس: حميد زرگرزاده
q3737 -ÚDWëDFomA ßÆDF -qÞoßÛ Ý¡V
به ديدني بزرگترها رفتن در نوروز
Photo: Zarir Nadjmi
جشن نوروز در تاجيکستان
از سايت www.nowruz.ir
دكتر كتايون مزدا پور
يكي
از زيباترين
رسم هاي كهن
زرتشتي
افروختن آتش
پيش از دميدن
آفتاب در روز
اورمزد از ماه
فروردين است.
در آن
روزگاران كه
چراغ برق و
نورهاي
مصنوعي نبود،
تقابل بيشتري
ميان تاريكي
شب و نور آتش
پديد مي آمد:
در قلب شب
تاريك، ببر
فراز بام گلي
خانه ها، آتش
يكي يكي روشن
مي شد و گله
گله، فروغ سرخ
آن فروزان مي
ماند. اين آتش
ها گاهي
آرامتر و گاهي
سركش تر شعله
مي كشيدند، تا
طلوع بامداد
افروخته مي
ماندند و درست
قبل از سر زدن
سپيده صبح و
روشن شدن
آسمان ، شعله
ها سركش تر
وبلندتر مي شد.
اين آتش را بر
بلندترين بام
هر خانه مي
افروختند و
زمزمه و نيايش
شعله آتش
فروزان را
همراهي مي كرد.
تقابل آسمان
سياه و غرقه در
ستاره هاي دور
دست با نور
درخشان آتش
هاي بلند صحنه
زيبايي مي
آفريد با معني
و رازهاي زنده
و پويا
سرانجام آواز
خروسان زمزمه
را و آيين آتش
افروزي را به
كمال مي رساند
تا آفتاب
سرزند.
همچنان
كه در تصوير
رويايي و چشم
نواز اجزاي
متعدد و متنوع
وجود دارد،
آيين زيبا و
كهنسال هم
سرشار از
اجزاي سازنده
و تركيب
پيچيده اي از
مفاهيم و
معاني و
رفتارهاي
جمعي پيوسته
به يكديگر است
كه درهم تنيده
و به هم بافته
شده اند و هر
يك نقش و ارزش
و كنش اجتماعي
و فردي دارند،
همراه با
گزارش هاي
مقدس
وباورهايي
مبتني بر
تاريخ جامعه و
نيز تاريخ
تطور و تكامل
آدمي : هر يك از
اين طرح هاي
رفتاري در طي
تاريخ تكوين
يافته اند
وباز خود با
شرايط طبيعي
زيستن بشر در
جهان و در گروه
هماهنگ اند. در
همين آتش
افروزي در
بامداد
اورمزد روز و
فروردين ماه،
تقسيم كار بر
حسب جنس و سن،
منزلت افراد
خانواده
اساطير يا
گزارش هاي
مقدس و البته
تاريخ جامعه و
تكوين و ديگر
گوني مفاهيم
جمعي در آن
نقشمند است.
حتي رقابت ها و
حسادت هاي
كودكانه يا
شادي هاي كوچك،
خروس هاي خانه
ها و نوع آواز
آنها و نيز
خاربني كه در
حاشيه كوير،
مي رويد و در
آتش سوزانده
مي شود ، هر يك
نقش و سهم و
كنش ويژه و
صريح دارند.
پدربزرگ
آتش را روشن مي
كرد و روشن
نگاه مي داشت و
نيايش مي
خواند. هيزم و
توده هاي خار و
خاشاك را بچه
ها كنار بيل
بزرگش مي
نهادند و او
هيمه را بايد
چنان مي
سوزانيد كه
دميدن سپيده
بتواند آتش را
روشن نگاه
دارد. اين هيزم
ها همه با زحمت
و تلاش به دست
آمده بود. پسر
بچه هاي
همسايه مي
دانستند كه
اين توده خار
كه حالا بر آتش
گذاشته شده
است، كدام
حلقه يا به
اصطلاح سيبك (
گويش بهدينان :
ava) است و كي و كجا
دوست و رقيب
بازي و كار
مزرعه آن را
كنده و در
آفتاب
خشكانده و
انبار كرده
است تا امروز
به كار آيد.
مادر بزرگ ،
فارغ از رقابت
بچگانه آنها،
آب تازه و كوزه
هايي را كه بر
آن سبزه
رويانده بود (
گويش بهدينان :
sesa) بر لب بام
خانه مي نهاد،
همراه با ميوه
هاي بريده و
جام آب و شير و
مي و سير و
سداب و گل در
گلدان. اينها
به نيت آن بود
كه بويشان
متصاعد شود و
به در گذشتگان
خاندان و
فروهاي آنها
برسد و آن
رفتگان به
سراي باقي را
از خوردني هاي
مرسوم و سنتي
سهمي باشد.
مادربزرگ
وقتي كه در كنج
آشپزخانه دود
زده قديمي،
سنگ هاي كوچكي
را كه در آتش
داغ كرده بود،
در ظرف شير مي
انداخت تا بوي
شير بلند شود،
نام بچه هايش
را كه در شير
خوارگي از
دستش رفته
بودند، بر
زبان مي آورد.
آن وقت بود كه
بخار و بوي شير
را با دريغ و
اشك مي آميخت.
او نام هر يك
را بر زبان مي
راند و آنها را
فرا مي خواند
تا كوچولوهاي
بي گناهش از
اين بوي شير
بهره ببرند و
همراه با اين
فراخواني،
آرام و بي صدا
نهاني مي
گريست. اما
مواظب زنده ها
هم بود: حالا
ديگر، با
سرزدن آفتاب،
پدربزرگ به
جاي فروردين
يشت، يا به
اصطلاح فره
وشي، مهر
نيايش مي
خواند، مادر
بزرگ هم براي
بچه هاي زنده و
منظر خانه
تخمه بو مي داد
و يواشكي در
بيخ مشت فضول
ترين و شيطان
ترين آنها، كه
بيش از همه
براي گرفتن
تخمه خارج از
نوبت پيله
كرده بود، چند
دانه تخمه داغ
مي ريخت: عيد
نوروز شروع
شده بود.
در
پشت اين شور و
شر و فعاليت
جمعي و
رفتارهاي
آييني، گزارش
هاي مقدسي در
كار است كه
چندي و چوني
آنها را توضيح
مي دهد و توجيه
مي كند:
همچنانكه
بهره شير
خوارگاني كه
از دنيا رفته
اند، تصور مي
شود كه فقط بوي
شيري است كه
سنگ داغ در آن
انداخته
باشند، كل آتش
افروزي پيش از
بامداد روز
اورمزد، ماه
فروردين هم بر
مبناي باور و
اسطوره اي
معين انجام مي
شود. اين گونه
عقايد بنابر
تاثير
باورهاي ديگر
و بافتي كه در
آن جاي مي
گيرند. دستخوش
ديگر گوني و
تغيير مي
گردند و شكل و
قالب نهايي
خود را مي
يابند. مثلا"
متن هاي
تاريخي اغلب
مي گويند كه
علت آتش
افروزي بر
بلندي ها، در
اين جشن ها خبر
دادن و اعلام
كردن امري و به
ويژه زمان
معيني است. اما
درآن
روزگاران،
بيشتر مي
گفتند كه روشن
كردن اين آتش
به افتخار يا
به ياد هدايت
يا براي درود
فرستادن بر
نهصد و نود و
نه هزار روان
در گذشتگاني
است كه در گريز
خود را به آب و
آتش زده اند و
از ميان آنها
فقط يكي
بازمانده است.
احتمال دارد
كه اين توجيه
از هندوستان
در سده اخير به
ايران آمده
باشد يا شكل
ديگر گون شده
از عقايدي
ديگر و كهنه تر
را در آن بتوان
ديد.
اين
آتش افروزي بر
بام خانه در
واقع آخرين
رسم از شعاير
گاهنبار پنجه
يا ده روز
پايان سال است.
اين ده روز را
ده روز (
فرورديان ) يا (
فرورديگان ) مي
گويند كه مركب
است از پنجه
كوچك، يعني
پنج روز اول از
اشتاد روز تا
اناران يا
انغران ازماه
اسفند به حساب
زرتشتي برابر
با بيست و پنجم
اسفند ماه
بنابر تقويم
رسمي كشور) و
پنجه بزرگ (
پنجه مسترقه
يا دزديه، پنج
روز آخر سال)
كه پنج روز دوم
از فرورديان
است. رابطه ده
روز فرورديان
با نوروز در
متن پهلوي
كهنسالي
موسوم به
نيرنگستان هم
ذكر شده است و
مي دانيم كه
اين كتاب از
قديمي تري
متون پهلوي
است كه از
روزگار
ساسانيان بر
جاي مانده است
و با شاهد
آوردن از
اوستا، به
توصيف و توضيح
آيين هاي ديني
در آن دروان مي
پردازد.
چنان
كه سروران
ارجمند
ملاحظه مي
فرمايند،
براي گفتگو
درباره آداب و
رسوم ناگزير
بايد به توصيف
و شرح مفاهيم و
معاني بسياري
هم دست زد كه
با آن آيين ها
در ارتباط و
پيوند هستند.
در اينجا،
ناچار بايد از
مفاهيمي سخن
گفت مانند
گاهنبار
باورهاي
مربوط به بقاي
روح در
گذشتگان
معاني واژه
هايي مثل
فروهر يا
فروشي، و نيز
چگونگي وسهم
يافتن رفتگان
از نيايش ها و
فديه هاي
آييني و در
نهايت تاثير
كردار آدمي در
رستگاري هستي
و جهان و نيز
در رستگاري
روان خودش پس
از حيات، در
واقع همين
مفهوم اخير
است كه به
مثابه ابزاري
كردار و عمل
اعضاي جامعه
را تحت كنترل
در مي آورد و
ضابطه هايي
براي چگونگي
رفتار اعضاي
جامعه به
اتكاي آن پديد
مي آيد . با
توجه به چنين
نكاتي است كه
در گفتگو از
اين آيينها
ومراسم
ناگزير شناخت
كل ساختار
ديني و
باورهاي باز
گردنده به
آنها مطرح مي
شودو با
مجموعه و
كليتي از
مفاهيم و طرح
هاي رفتار سر و
كار پيدا مي
كنيم كه با
يكديگر
پيوسته اند و
به صورت مرتبط
با هم كار
دارند ودر فعل
و انفعال
پديدار مي
شوند. هر يك از
اين آيينها و
مراسم در چار
چوب چنين
مجموعه اي است
كه معناي صريح
و دقيقي مي
يابند.
مثلا"
اين باور وجود
داشته است كه
در فرورديان،
يعني ده روز
پايان سال، از
روز اشتاد از
ماه اسفند تا
وهيشتوايشت
گاه، روان هاي
بهشتي و نيز
دوزخيان به
گيتي مي آيند.
بهشتيان
شادان و
دوزخيان خرم،
ولي ترسان از
بيم بازگشت،
در خانه هاي
خود و نزد
بازماندگان
خود مانند. از
اين رو، براي
شادي روان
آنان بايد
خانه و مان و
ميهن يعني
مسكن خانواده
پاكيزه باشد و
در آن نيايش و
آيين هاي ويژه
برگزار شود.
سپس در بامداد
روز اورمزد،
ماه فروردين
يعني آغاز سال
نو، روان ها به
جايگاه خويش
باز مي گردند.
به مناسب اين
ترك مجدد و و
داع ساليانه
روان ها با
گيتي است كه
بايد آييني
خاص برپا كرد.
يك متن متاخير
پهلوي مي آورد
كه نيايش براي
ايزدونند
يعني احتمالا"
ستاره نسر
واقع، در اين
روز فريضه است
وپختن ناني به
نام ( ونند
بريد ) مبناي
اين پنداشته و
آيين را بايد
در اعتقاد
كهني جستجو
كرد كه ستاره
ونند را و
ارتباط او با
ستارگاني
ديگر ( تيشتر
يعني شعراي
يماني، سد ويس
يعني سهيل يا
احتمالا"
الدبران،
هفتو رنگ يعني
دب اكبر )
هست
و هم نقش آنها
در آوردن به
اين جهان
مجموعه
پيچيده و
سنگيني را مي
سازد كه فهم و
شرح آنها همه
مشكل است در
برابر، رسم (
افروختن آتش)
را مي بينيم كه
عملي است روشن
و معلوم و ساده،
درست به همين
سبب است كه
روشن كردن آتش
با شكل هاي
مختلف و در
زمان ها و مكان
هاي متفاوتي
مشاهده مي شود
و دلايل و
گزارش هاي
گوناگون براي
آن پديد مي آيد،
حال آن كه
مفاهيم و
پنداشته هاي
مربوط به
ايزدونند
احتمال بسيار
كمتري براي
باقي ماندن
دارد. مي توان
مجموعه
باورهاي
مشابه با آن را
آداب و رسومي (
كدر) ونا روشن
ناميد و رسم
آتش افروزي را
آييني ( شفاف )
خواند كه با
سادگي و صراحت
خويش داراي
امكان بقاي
بسيار و گسترش
فراوان است.
چنين
است كه آتش
افروزي
نوروزي بر بام
در نزد
زرتشتيان
ايراني در يزد
هم حتي گونه
هاي متفاوت و
رواج بسيار
دارد. مثلا" در
تفت و توابع آن،
كه در كنار
آنها كوه هست،
مي بينيم كه هم
بر بام خانه ها
وهم بر روي كوه
ده مرسوم به (
حسيني) در
بامداد
اورمزد و
فروردين ماه
آتش روشن مي
كنند اين آتش
افروختن
نشانه و خبر
براي آغاز سال
نوست و با ساز
و آواز همراه و
توام است و با
اين مراسم است
كه شروع جشن را
به همه خبر مي
دهند. به همين
روال، آتش
افروزي
نوروزي در
گونه هاي
متفاوت و
مختلف در نزد
مردماني ديگر
هم پديدار مي
شود كه
باورهاي
متفاوت دارند.
از جمله آيين
افروختن آتش
در نوروز را در
كردستان باز
مي يابيم كه
داراي رونق
بسيار است.
نمونه
دوردستي از
آتش افروزي
نوروزي را در
نزد مردم
روستاهاي
جنوب كشور
روماني گزارش
كرده اند . اين
خبر در كتاب
موسوم به
يافته هاي
ايرانشناسي
در روماني از
دكتر ( ويورل
با جاكو) ضبط
است و دوست
عزيز آقاي
دكتر محمد علي
صوتي آن را در
اختيار بنده
نهادند.
اين
گونه آتش
افروزي چه در
كردستان و چه
در روماني
اولا" با
نوروز و جشن
ايراني آغاز
سال پيوسته و
مربوط است،
زيرا كه درست
در همان تاريخ
برپا مي شود.
ثانيا" از آن
آتش افروزي كه
زرتشتيان آن
را معمول مي
دارند،
جداشده و
استقلال تام
يافته است. اين
ايين هاي آتش
افروزي هر يك
در متن
باورهايي
ديگر قرار
گرفته اند و هر
يك خود توجيه و
گزارش و شكل
خاصي پيدا
كرده اند. به
همين روال است
آتش افروزي
چهارشنبه
سوري كه از نظر
گاهشماري جاي
افروختن آداب
و رسوم و
باورهاي
پيرامون خود
با آتش افروزي
بر بام خانه ها
يا كوه بلند در
بامداد
نخستين روز از
ماه فروردين
اختلاف دارد،
هفته و نام
روزهاي آن
اصلا" زرتشتي
نيست پريدن از
روي آتش با
ارجمندي و
حرمت آن در
آيين زرتشتي
نمي خواند و
نوعي توهين به
آتش است، پنج
گاه شبانه روز
در باورهاي
زرتشتي از
بامداد آغاز
مي شود و نه از
سر شب وپس از
غروب آفتاب
در
اورامان
كردستان اين
رسم نشان شاخص
و بارز از آداب
نوروزي و جشن
آن است: زمان
آن پس از غروب
آفتاب آخرين
روز سال است (
قول شفاهي
دوست گرامي،
آقاي فرهاد و
رهرام ) از اين
لحاظ شكلي به
خود گرفته است
كه آن را بايد
حد فاصل ميان
آتش شب
چهارشنبه
سوري در كوچه
ها يا حياط و
آتش افروزي
بامداد روز
اورمزد ماه
فروردين بر
بام خانه
دانست.
آتش
را در روماني
تا سي چهل سال
پيش رسم بود كه
در روزي از سال
كه مصادف با
روز آغاز سال
نو شمسي مي شود،
در حياط خانه
ها يا در برابر
خانه ها يا در
باغها
بيفروزند. دور
و بر اين رسم
را باورهاي
مسيحي و
داستان هايي
درباره
قديسان مسيحي
فرا گرفته
بوده است.زمان
آن نهم مارس،
مطابق تقويم
قديمي تر در آن
ديار بود. اين
تقويم در سال1924
اصلاح شد
واينك درست
برابر است با
بيست و يكم
مارس، پختن
خوراك مخصوصي
در اين روز
براي
درگذشتگان
وبدن آن به
گورستان
دهكده و
شعايري ديگر
از آن گزارش
شده است كه همه
پيوند اين آتش
افروزي را با
آداي كهن
نوروز ايراني
تصريح مي كند.
آيا
اين رسم با
سپاه داريوش
بزرگ يا
حاكمان
ايراني آن
روزگار به
كناره هاي
دانوب رسيده
است يا آنكه
يادگار
ارتباط
فرهنگي دو ملت
در دوران هاي
بعدي است ؟
احتمالا" در
پاسخ به اين
پرسش جز حدس و
گمان راهي
نداريم.
همچنانكه در
اورامان نيز
روند
بازماندن اين
رسم آتش
افروزي مبهم
مي ماند. جز
اين كه نظر
آقاي و رهرام
را باز گوييم
كه مردم سني
مذهب در آن
ناحيه خاص از
كردستان از
پيوندي كه
تشيع با نوروز
دارد، بر كنار
مانده
اندآداب
دروان كهنتر
را در قالبي
منفرد و به
صورت تنها حفظ
كرده اند
چنانكه از
آداب و مراسم
جشن نوروز، در
آن منطقه خاص
فقط همين
افروختن آتش
متداول است.
آنچه در اين
ميان شايان
توجه و ذكر است
رسم ( شفاف ) آتش
افروزي در
نوروز است كه
توانش تنوع
پذيرفتن و در
آمدن به اشكال
گوناگون دارد
و اين خود
نمونه اي است
از آيين هاي
نوروزي: اين
آداب و روسوم
پاره پاره
ونيز در
مجموعه هاي
بزرگتر در هر
جاي ومكان و در
نزد اقوام
گوناگون هر
بار با ساختني
موزون ( شفاف )
پديد مي آيند و
با سازگاري
يافتن با ديگر
باورها و رسم
هاي هر گوشه از
جهان شكلي
متمايز به خود
مي گيرندو
دوام مي آورند.
بي
گمان اين (
شفافيت ) آيين
هاي نوروزي
ابزار مهمي
است كه گسترش و
بقاي مراسم
اين جشن ملي را
تضمين مي كند و
آن را فراتر از
رنگ هاي محلي و
بومي در هر خطه
مي برد. اين
نياز جهاني و
بشري به ضرب
آهنگ و نواختي
كه زمان را از
صورت خطي و تك
بعدي بيرون مي
آورد و آن را
به شكل حلقه اي
از تداوم نقش
مي زند كه
همواره نو مي
شود و پس از
پايان يافتن،
از سر نو به
آغاز مي
پيوندد، در
نوروز تجلي
نابي به خود
گرفته است و
پاره اي از
زمان را چنان
قداست بخشيده
است كه همگاني
و فراگير و
مقدس هست، اما
كوتاه بيني و
تعصب را به آن
راهي نيست اين
دست تاريخ و
گرايش تفكر و
انديشه
ايراني است كه
آداب نوروزي
را چنان با
ظرافت ورنگين
طرح زده ( شفاف)
گردانيده است
هم هماهنگ با
خصايصي طبيعي
و ذاتي در وجود
بشر و هم همساز
و همنوا با
طبيعت و نو شدن
حيات گياهي در
آن اين باز
اشتراك سرشتي
و همگاني مردم
است كه طبعا"
هماهنگي با
طبيعت از مي
پسندد. پس
دلخواه همه
آدميان است كه
در بهار،
چونان كه
طبيعت به همه
هديه هايي از
برگ سبز و
شكوفه و گل
ميدهد، ما هم
از آن تقليد
كنيم وهديه
بدهيم وهديه
بگيريم همان
طور كه برگ و
بار درختان نو
مي شود، ما هم
جامه نو
بپوشيم
ومانند طبيعت
كهنه ها را دور
بريزيم و نو را
به بازار
آوريم
مثالي
از اين امكان
انطباق و تنوع
يافتن آداب و
رسوم نوروزي
را در رسم تهيه
سمنو مي شود
ديد . من نمي
دانم اين واژه
وآداب پختن
سمنو از كجا
آمده است.
امروزه پختن
سمنو رسمي است
زيبا نيمه
مقدس و با
اجزايي
دلپذير و طعم
خاص نوروزي،
دوست
گرانمايه
جناب آقاي
دكتر محمود
بروجردي اين
اطلاع را
سوغات آوردند
كه سمنو در
فنلاند و
نواحي مجاور
آن هم رواج
دارد. آنچه
دراينجا
مايلم به عرض
برسانم،
شباهت سمنو
است با حلواي
موسوم به سن
حلواي سن از
پختني هاي خاص
و آييني
زرتشتي است كه
به ويژه مراسم
در گذشتگان
اختصاص دارد.ماده
اصلي آن آرد
گندمي است كه
جوانه زده و
خشكانده شده
باشد. توجه مي
فرماييد كه
روياندن
جوانه گندم و
سپس تهيه
خوراكي مخصوص
از آن در سمنو
هم هست و شباهت
نام سمنو و
حلواي سن با
اين نكته
همراه است.
احتمال دارد
عمل رويانيدن
جوانه و سپس
خشكاندن آن با
اين نام
ومعناي مشترك
واژه هاي سن و
سمنو از
نظرگاه زباي
مربوط شود.
واقعيت هر چه
باشد رابطه
انتزاعي
معيني در
بنياد ماده
اصلي اين
خوردني آييني
و طرز تهيه آن
مندرج است وآن
پيوند دو تصور
متضاد زادن و
بردن است :جوانه
را مي رويانند
و پيش از آنكه
به گياه بدل
شود آن رااز
رستن باز مي
دارند و در
واقع جوانه مي
كشند و آن را
قرباني مي
كنند. اين همان
رفتاري است كه
با سبزه هاي
رويانده در
سفر و خوان
نوروزي هم
انجام مي دهيم
:دانه ها را در
جايي نامناسب
مي كاريم و در
روز سيزدهم
سال، آن به دور
مي اندازيم. در
همه ايت موارد
، معناي
نمادين شهادت
است كه بيان در
مي ايد.
شهادت
در حقيقت
بنياد تاريخي
و جوهر اصلي
نوروز و جشن
نوروز جشن
ستايش و تجليل
شهادت است :آمدن
آدمي با گزينش
وانتخاب
آگاهانه رنج و
درد و تحمل مرگ
بر روز زمين به
منظور رسيدن
به هدفي بر تر
از زندگاني و
مرگ يعني
رستگاري
نهايي هستي
اين گزيداري و
انتخاب است كه
نقش متعالي
آدمي را در
باورهاي كهن
ايراني تصوير
مي كند و بر
اين گزارش
مقدس استوار
است كه
داداراورمزد،
آفريننده و
خداي جهان
جدال نيكي و
بدي را در ازل
به فروهر مردم
نشان داد و نيز
رنج زادن
ومردن
وسودمندي
حيات را آدمي
را مدد گرفتن
از علم مطلق
خداوندي و با
آگاهي كامل
دانسته و
آگاهانه سود و
خيز زادن و
زيستن و
جنگيدن با
شواهد يمني را
برگزيد و
برگريد رنج
تولد و مرگ در
نهايت آن است
ارج و قدري از
نوع و رنگ
شهادت مي بخشد.
از گذار اين
مفهوم ديرينه
سال است كه
سمنو با نوروز
و گاهنبار
پنجه يعني جشن
آفرينش انسان
در اتصال با
نوروز پيوند
مي يابد و
حلواي سن با
مراسم در
گذشتگان اين
مفاهيم وآيين
ها با آنكه از
شفافيت صريحي
چون رسم
افروختن آتش
برخوردار
نيستند همه در
تركيبي موزون
و دقيق و رمزين
با ظرافت
انديشه عظمت
آدمي را با
زايش جوانه و
گياه پيوند مي
دهند و با آمدن
بهار، پيروزي
آدمي را مرگ و
جواني را بر
پيري شادمانه
جشن مي گيرند.
مرگ
نبات و زادن
رستاخيزي آن
رمز جشن بهار و
عيد نوروز است
اين پنداشته
كه از دير باز
در اين خطه در
زندگان مردم و
فرهنگي منطقه
حضور داشته
است در هزاره
اول پيش از
ميلاد با
باورهاي
نياكان مهاجر
آريايي ما در
هم آميخته و
نوروز رابه
شكل امروزين
آن بنياد
نهاده است. به
بيان ديگر،
مراسمي كه از
هزاره هاي
پيشين، اقوام
هند و اروپايي
در بزرگداشت
در گذشتگان
خاندان ها بر
پا مي داشتند
با آداب
نوروزي در هم
آميخت و طرح
هاي ظريف و
سنجيده و سخت
به فرج آيين
هاي آن را پديد
آورد. اين آيين
ها از يك سوي
رنگ بومي و
محلي دارد و از
سوي ديگر وجهي
حكومتي و رسمي
و ملي. اخبار
درباره وجه
حكومتي و
كشوري
برگزاري
نوروز را
نوشته هاي
تاريخي ضبط
كرده اند و
احتمالا"
بازمانده هاي
تطور يافته
بيت هاي
نوروزي در نزد
توده هاي مردم
و در هر محل و
منطقه به صورت
زنده دوام
يافته است. اين
تفكيك را به
خوبي در جامعه
زرتشتيان
ايران مي توان
ديد. تا چندي
پيش بر اثر
محاسبه نكردن
كبيسه سال،
گاهنبار پنجه
به ميان يا
اواخر
تابستان
افتاده بود و
آن را به مدت
ده روز در آن
زمان برگزار
مي كردند. پس
از آن، روز
اورمزد ازماه
فروردين
مطابق با همان
تقويم فرا مي
رسيد كه آن را
اورمزد روز
مردگان مي
خواندند و
مراسم آن به
روشني از جشن
نوروز متمايز
بود و نوروز يا
سال نو ( گويش
بهدينان ) را
در آغاز سال
شمسي و رسمي
كشوري جشن مي
گرفتند و
روزهاي آن،
وقت شادي و
تفريح جوانان
و كودكان و
بازي و سرگرمي
و چيدن سفره و
خواندن
نوروزي بود.
حال آنكه
اورمزد روز
مردگان كه آتش
افروزي
بامدادي به آن
اختصاص داشت،
رسما" بيشتر
عيد مردگان
بود و بچه ها
فقط يك روز در
آن آزادي
وبازي و تفريح
داشتند واز
رخت نو خبري
نبود و تلاش و
كوششي كه بيست
سي سال پيش
براي
بازگرداندن
گاهنبار پنجه
ونوروز آن به
جاي اصلي خود
آنجام گرفت.
عملا" مورد
استقبلال
مردم واقع نشد
و با گذشت زمان
نيز اين وحدت
را نپذيرفتند
و آن را في
الواقع باور
نكردند و
اكنون پنجه را
در تابستان هم
برگزار مي
كنند.
دست
سبزي كه در خلق
شيوه ها و
مراسمي با وجه
ملي و عام و
جهاني در كار
بوده است، به
نظر مي رسد كه
با روش كشور
داري و جهان
بيني نخستين
شهر ياران
هخامنشي
انطباق و
هماهنگي دارد.
در نوروز بين
النهريني
پيشينه اين
اتحاد را در
برگزاري
مراسم آن در
اكتيو مي توان
باز ياف و
منطقا" بايد
بر بنياد آن
خصيصه كهن جشن
سال نو ايراني
با رنگ ملي و
به صورت
ابزاري براي
پيوند و وحدت
اقوام و گروه
هاي مختلف
ساكنان اين
كشور شكل
گرفته باشد.
اينها از گذار
مفاهيم و رسم
هاي ( شفاف ) به
عمل پرداخته
اند و توفيق
تام يافته اند
:
در
اين جشن بهاري
آيين ها و رسم
هاي بسياري
هست كه با هدف
آشتي ميان
افراد و نيز
همراهي و
همپايي فرهنگ
هاي اقوام
گوناگون با
باورها و
عقايد مختلف
سازگاري تام
دارد و آمادگي
آن براي جهاني
بودن و
عالمگير گشتن
به چشم مي خورد.
در بنياد
اجزاي سازنده
مراسم عيد
نوروز ايراني،
تساهل و آشتي و
صفايي همگاني
هست كه در هر
زمان كه ملت
ايران از آن
برخوردار شد و
بر آن تكيه زد،
رونق و ترقي و
تعالي فرهنگي
و اقتدار ملي و
توانگري
اقتصادي را به
ارمغان
دريافت داشت.
گواهي
ديگر براي
پيشتازي و
تلاش فرهنگي
ايراني در
آشتي و تفاهيم
بين المللي و
اقدام براي در
نور ديدن مرز و
حد كشورها و
حكومت ها را در
اتحادي
ميتوان ديد كه
طليعه اي
خجسته براي
ديدارهاي
جهاني
نيرومندان و
ورزشكاران در
ميدان هاي
مسابقات است.
اسن اتحاد
فرخنده در سنت
عياري كهنسال
ايراني
نمودار مي
گردد. در نزد
اين
جوانمردان و
دلاوران
دادخواه و
ستيزنده با
بيداد و ستم
رسم بر اين
بوده است كه
قرار گرفتن در
حيطه دولت و
تابعيت از
حكومتي خاص و
تعلق داشتن به
نژاد و قومي
مخصوص اصلا"مطرح
نباشد. در
داستان
ديرينه سال
سمك عيار در
فراسوي مرزها
و حدود ممالك و
اقوام
جوانمرداني
پهلوي را از
سرزمين هاي
بيگانه مي
بينيم كه مثلا"
شادي خوردگان،
يعني
ارادتمندان
سمك اند، بي
آنكه هرگز او
را ديده باشند
يا تابع شاهي
باشند كه سمك
فرمانبر
اواست. اين
اتحاد فقط به
پاس نام و
آوازه بلند
عيار عدالت
خواه و عشق
يكتاي عياران
به مظاهر نيك
حيات و اخلاق
متعالي جهاني
پديد آمده
بوده است و اين
همان است كه
هنوز ما هم به
آن عشق مي
ورزيم. اخلاق
والايي كه
ورزشكاران
امروزه
درميدان هاي
بين المللي در
تفكر بنيادين
و اساسي خود
دارند در
كتابي چون سمك
عيار با شرح
بسيار آمده
است و به صورت
بيانيه پر
شكوهي براي
نيرومندان و
پهلوانان و
توانمندان
جهان است.
خردمنداني
كه درباره
سرنوشت بشر با
دلسوزي و
احساس
مسئوليت
انديشيده اند
جز اين اتحاد
ويگانگي شريف
و والا راهي
براي زندگان
خوش همگان بر
روي زمين نمي
يابند در آداب
نوروزي
ايراني اين
هدف مندرج است
و بياني زيبا و
نمادين دارد.
در اين يگانگي
كه هماوازي با
طبيعت بنيان
غني و جاندار
آن است دور
انداختن كهنه
هاي بي حاصل
زدودن خستگي و
افسردگي هديه
دادن برگ هاي
سبز و ساختن
خانه شادي بر
فراز گذشته هر
چه كه هست شيوه
ها وپندهاي
كهني است كه
همواره
نوترين ها نيز
هست وخواهد
ماند. نيز آن
گاه كه آتش
افروزي
نوروزي و
اعلام رسيدن
بهار نو را به
جهان باز مي
نگريم علم و
درفشي از فروغ
روشن بر
افراشته ايم
كه در نهايت
مرز زمان را هم
در مي نوردد و
ميان خانگيان
اين خاكدان از
گذشتگان و
رفتگان با
هستان
وزندگان
يگانگي و
وحدتي بر پا مي
كند با آشتي و
اميد براي
آينده و
آيندگان .
From CHN:
تفاوت هاي نوروز امروز با نوروز باستان
نوروز
یکی از بزرگ
ترین جشن های
ایرانیان است
که از دیر باز
در ایران
برگزار می شد و
آیین هایی خاص
خود را داشت.
در مورد
خاستگاه
نوروز نظرات
فراوانی وجود
دارد گروهی آن
را به روزگار
جمشید جم
پادشاه کیانی
و گروهی به
دوره های پیش
از این منسوب
می دانند. این
جشن از دیر باز
تا کنون مراسم
و آیین هایی
داشته که برخی
از آنها هنوز
هم در بین
ایرانیان
برگزار می شود.
اما ...
گفت
و گو: فرزانه
ابراهيم زاده
«آن روز، روز
تازه ای بود
جمشید عید
گرفت؛ اگرچه
پیش از آن هم
نوروز بزرگ و
معظم بود»
ابوریحان
بیرونی _
آثارالباقیه
نوروز یکی از
بزرگ ترین جشن
های ایرانیان
است که از دیر
باز در ایران
برگزار می شد و
آیین هایی خاص
خود را داشت.
در مورد
خاستگاه
نوروز نظرات
فراوانی وجود
دارد گروهی آن
را به روزگار
جمشید جم
پادشاه کیانی
و گروهی به
دوره های پیش
از این منسوب
می دانند. این
جشن از دیر باز
تا کنون مراسم
و آیین هایی
داشته که برخی
از آنها مانند
خانه تکانی،
سفره هفت سین،
چهارشنبه
سوری و زیارت
اهل قبور در
پنج شنبه آخر
سال هنوز هم در
بین ایرانیان
برگزار می شود.
اما این که این
آیین ها از
گذشته تا کنون
هم به همین شکل
امروز برگزار
می شده، در طی
قرون و اعصار
تغییر کرده
است. دکتر
محمود روح
الامینی مردم
شناس و
پژوهشگر
فرهنگ عامه در
این باره
معتقد است: «این
جشن ها در
گذشته به شکل
های دیگری
برگزار می شده
است. آنچه
امروز ما از
جشن های
ایرانی می
بینیم صورت
تغیر یافته
براساس شرایط
روز آن است.»
دکتر روح
الامینی علت
این امر را در
این می داند که:
«هیچ پدیده
فرهنگی
یکنواخت باقی
نمی ماند.
فرهنگ ثابت
فرهنگ مرده
است. بیشتر
پدیده های
فرهنگی به
مرور زمان
تغییر می کنند.
منتهی برخی
زودتر و برخی
دیرتر تغییر
می کنند.» این
مردم شناس
معتقد است که
ما باید این
جشن ها را در
ایران امروز
مطالعه کنیم
او علت این امر
را در این می
داند که: «ما
امروز زندگی
می کنیم و جشن
ها را مانند
همه پدیده های
فرهنگی با
مقتضیات
زمانه مطالعه
می کنیم.»
البته شکل
ظاهری این جشن
ها امروز چون
گذشته است
یعنی بسیاری
از آیین ها از
قبيل نوروز
مانند گذشته
برگزار می شود
اگر چه صورت
مراسم به
مقتضیات
زمانه تغییر
کرده است.
مقداری از اين
تغييرات نيز
به دليل سفر
مردم در اين
ايام ايجاد
شده است. در
گذشته رسم بود
که مردم در
خانه بمانند.
الان مردم
بیشتر به سفر
می روند. سفر
در جشن های
نوروزی نبوده
است. این که
این جشن از کی
و چگونه تغییر
کردند سئوالی
است که کتاب
های تاریخی
پاسخ آن را به
روشنی ارايه
می دهند. دکتر
روح الامینی
معتقد است: «رد
پای این سنت ها
را در لا به
لای کتاب های
تاریخی،
اشعار و حتی
تصاویر به دست
می آوریم. کتاب
هایی مثل
تاریخ بیهقی و
دیوان اشعار
شاعران که در
آن اشعار
بهاریه یافت
می شود.» اما
علوم اجتماعی
این تغییرات
را بازگو می
کند درباره
چرایی تغییر
آن صحبتی به
عمل نمی آورد.
دکتر روح
الامینی می
گوید: «این که
چرا این جشن ها
تغییر کرده
نکته ای است که
علوم اجتماعی
از پاسخ دادن
به آن پرهیز می
کند.» بررسی
این جشن ها و
آیین ها جزیی
از فرهنگ عامه
یا فولکلور به
حساب می آید.
دکتر روح
الامینی می
گوید: «این جشن
ها و آیین ها
بخش فرهنگ
عامیانه ما
است که به
معنای دانش
عامه است. یعنی
چیزی یک شخصیت
آن را به وجود
نیاورده است
زمانش معلوم
نیست و قید
مکان ندارد.»
به عقیده این
استاد
دانشگاه: «جشن
ها و آیین ها
به مرور ایام
تغییر می کند،
ممکن است اسمش
عوض شود يا
شیوه
برگزاریش
تغییر کند. این
تغییرات را
خود مردم به
وجود می
آوردند. این
تغییر بخشی از
فرهنگ است.»
دکتر روح
الامینی می
افزاید: «ما سه
ویژگی برای
فرهنگ داریم
یکی این که
دوام داشته
باشد به طوری
که یک نسل آن
را تجربه کنند.
عمومیت داشته
باشد. اجباری
هم نباشد.»
با تمام این
تعاریف نوروز
از کی آغاز شد
و در گذشته
چگونه آن را
جشن می گرفتند؟
دکتر محمود
روح الامینی
در مورد نوروز
معتقد است: «نوروز
یعنی جشنی که
به مناسبت
آغاز سال نو
برگزار می شد.
یعنی روزی که
طول روز و شب
به یک اندازه
می شود.
ایرانیان در
این روز جشن می
گرفتند الان
هم این جشن ها
وجود دارد. جشن
نوروز و جشن
مهرگان. این
کلمات به زبان
های دیگر هم
راه يافته است
عرب ها هم به
عید «نی روز» می
گویند. به جشن
هم «مهرجان» می
گویند که معرب
مهرگان است.»
این جشن در
گذشته برای
آغاز فصل کاشت
برگزار می شد.
همانطوری که
الان هم آغاز
سال کشاورزی
اول فروردین
است. اما در
گذشته نوروز
دقیقا اول
فروردین
برگزار نمی شد.
هر چند بسیاری
از محققین
معتقدند که
تاجگذاری
جمشید که به
روایتی
بنیانگذار
نوروز است در
روز اول بهار
بوده است اما
دکتر محمود
روح الامینی
معتقد است که
جشن نوروز
جابجا می شده و
در زمان های
مختلف برگزار
می شده است.
مثلا در زمان
فردوسی
براساس آنچه
از اشعارش بر
می آید در
پاییز برگزار
می شد. یا در یک
دوره آغاز
پاییز بوده
است. علت این
امر شاید این
بود كه براساس
تقویم گذشته
ایرانیان، هر
دوازده ماه
سال سی روز بود
در آخر سال پنج
روز اضافه می
آمد که در
اصطلاح به آن
گاهنبار و یا
خمسه مسترقه
یا پنجه
دزدیده شده می
گفتند.
چهارسالی
یکبار باید
کبیسه می
کردند. به گفته
دکتر روح
الامینی: «این
پنج روز، روز
جشن همگانی
بود. زمان
فردوسی
تیرماه بوده
است. تا سال 1304
ماه ها سی روز
بوده و آن پنج
روز هم که پنجه
یا خمسه
مسترقه که
وجود داشته،
حساب نمی شد در
سال 1304 برای این
که تقویم
هماهنگ شود شش
ماه اول را سی
و یک روزه می
کنند و پنج ماه
دوم سی روز و
ماه آخر هم سه
سال 29 روز و یک
سال سی روزه می
گیرند. برای
این که این
مشکل حل شود.»
آیین
های نوروزی در
گذشته از
ابتدای اسفند
آغاز می شد اما
جشن ها از پنجه
آغاز می شد.
دکتر روح
الامینی می
گوید: «در
شهرهای
آذربایجان هر
چهارشنبه
اسفند را به یک
نام می خوانند
چهارشنبه اول
برای خرید،
چهارشنبه دوم
برای تمیز
کردن خانه است،
چهارشنبه سوم
برای سبزی
کاشتن و
چهارشنبه
چهارم برای
دور ریختن
وسایل زاید
است. این رسم
در شهرهای
آذربایجان
هنوز هم وجود
دارد.» آیا این
سنت ها پیش از
اسلام بوده یا
خیر؟ او با
اشاره به برخی
از سنت ها و
آیین های
نوروزی می
گوید: «هر کدام
از این مراسم
علتی داشته
است. علتش
امروز گم شده
اما جشن وجود
دارد. ولی از
اين كه از روز
اول چگونه
بوده هیچ چیزی
در دسترس نیست.»
شاید علت این
امر این بوده
که این جشن ها
در حضور شاه
برگزار می شده
و هیچ شاعر و
نویسنده ای از
مراسم مردم
چیزی ننوشته
است. دکتر روح
الامینی می
گوید: «عامه
مردم این
باورها را
داشتند باور
مردم در مورد
مسايل مختلف
وجود داشته و
دارد. مثلا هفت
سین یکی از
باورهای عامه
مردم است هفت
نماد را به
صورت هفت سین
می گذارند.
لباس نو
پوشیدن در سال
نو وجود دارد و
در کتاب ها هم
هست. خانه
تکانی هم از
گذشته وجود
داشته الان هم
مرسوم است و
چهارشنبه
سوری مبحث
مفصلی است این
رسم در بین
عامه مردم هست.»
دکتر روح الامینی
در مورد نحوه
برگزاری این
مراسم در گذشه
می گوید: «اطلاعات
ما در مورد این
جشن ها از سیصد
سال پیش به بعد
به دلیل
نیامدن در
کتاب ها بسیار
محدود است. ما
نمی دانیم که
پیش از دوره
صفویه آیین
های نورزوی
چگونه بوده
است.» بنا به
نظر او شاید
این مراسم و
آیین ها بیشتر
در بین مردم
رواج داشته
است. این مردم
شناس می گوید: «مثلا
سئوال می شود
که چرا هفت سین
داریم خوب همه
ما می دانیم که
هفت عدد مقدسی
است و در بیشتر
فرهنگ ها و
زبان ها هم
وجود دارد. اما
چرا هفت سین و
یا هفت چین
بوده است کتاب
ها اشاره ای
نکرده اند.» وی
همچنین می
گوید: «یکی
دیگر از مراسم
دید بازدید
نوروزی بود که
در بین مردم
وجود داشت
زردشتی ها
معتقد بودند
که باید به
دیدار هم
بروند حتی اگر
قهر بودند، می
آمدند می
نشستند. چای و
يا چیز ديگري
می خوردند و می
رفتند ولی رسم
بازدید را از
بین نمی بردند.
این سنت برای
ارتباط مردم
با هم بود. روز
قبل از نوروز،
روز مردگان
بود. مردم در
این روز به
گورستان می
رفتند و با
گذاشتن سفره
هفت سین و شستن
گور در گذشته
خود او را جشن
نوزایی طبیعت
شریک می کردند.
یکی دیگر از
این سنت ها این
بود، کسی که
یکی از اقوامش
را در طول سال
مرده بود روز
اول سال به
دیدارش می
رفتند شاید به
این دلیل که در
گذشته برای
هرکسی که مرده
بود مراسم سوم
هفتم و سی ام و
نوروز می
گرفتند. خانه
تکانی برای
این بود که
مردم سالی
یکبار فرصت
تمیز کردن
خانه را
داشتند کوزه
هاي قدیمی را
می شکستند.»
دکتر روح
الامینی در
مورد مراسم
چهار شنبه
سوری نیز
معتقد است شکل
اجرای این جشن
تغییر کرده
است: «چهار
شنبه سوری به
این شکل بعد از
اسلام بوجود
آمده است. ما
می دانیم که در
گذشته ماه سی
روزه بوده و هر
روز سال يك نام
داشته است که
هنوز هم این
اسم ها هست
هنوز هم
زردشتی ها
روزها را بنام
می خوانند
مثلا روز اول
ماه را روز
اورمزد می
گویند، هفته و
روزهای هفته
وجود نداشته
است. چهارشنبه
در عرب روز نحس
است همین وارد
زبان فارسی
شده است.
فردوسی هم
گفته است.
البته ما در
دوره پیش از
اسلام جشنی به
نام سوری
داشتیم. الان
چهارشنبه
سوری جای جشن
سوری را گرفته
است. خود این
مراسم هم
تغییر کرده
چون چهارشنبه
سوری را در
زمان صفویه و
تا 50 سال پیش
آخر ماه صفر می
گرفتند. در ضمن
جشن عربی هست
که شب قبلش می
گرفتند. جشن
سوری سه روز
آخر سال بود که
آتش روشن می
کردند.
ایرانیان
باستان برای
آتش احترام
زیادی قايل
بودند و آتش را
لگد نمی کردند.
چراغ را هم می
کشتند. به همین
دلیل این جشن
دچار تغییر
شده است و از
قالب اصلی خود
خارج شده است.»
اما این مراسم
دچار تغییرات
زیادی شده است
ورود
تکنولوژی های
جدید و ابزار و
امکانات شکل
بسیاری از
آنها را تغییر
داده است. در
دوره امروزی
مسافرت ها نمی
گذارد مردم
جشن بگیرند.
دکتر روح
الامینی می
گوید: «در
گذشته این
سفرها به شکل
امروز نبوده
چون امکانات
سفر نبود. حالا
می گویند
شهردار شیراز
به اولین
مسافر نوروزی
که وارد شهر می
شود هدیه ای می
دهد خوب این
مخصوص امروز
است در خیلی از
شهرها
نمایشگاه می
گذارند. یعنی
سعی می کنند یک
جشنی برگزار
کنند. البته
مراسمی مثل
سیزده آنچنان
در بین مردم
وجود دارد که
حتی با ممانعت
هایی که در یک
دوره وجود
داشت نتوانست
جلوی مردم را
بگیرند. الان
هم اگر به
تقویم نگاه
کنیم می بینیم
که در روز
سیزدهم
فروردین
نوشته شده روز
طبیعت. مردم
معتقد بودند
اگر در روز
سیزده در خانه
بمانند بلا بر
سرشان نازل می
شود. جنبه های
دینی را هم به
آن اضافه می
کنند. عیدی
دادن و عیدی
گرفتن از رسوم
قدیمی است.
معمولا در
کتاب های
تاریخی
چیزهایی را
نقل می کنند
آداب و رسوم را
نقل می کنند
همان میر
نوروزی بود. ما
الان سند هایش
را داریم که
شاید این همان
حاج فیروز است.
حاجی فیروز
هنوز هست.»
در نهایت اين
كه نوروز جشنی
است که براساس
شرایط زمان و
به مدد فرهنگ
پویای ما باقی
مانده و اگرچه
تغییر کرده
اما از گذشته
دور تا امروز
باقی مانده
است.
pçÞp¾ ÖoA DF ÝèìzC ÚD×qDv êqÞoßÛ ÈëpGN êßÏFDN
oÞßÇÛÞ PvÞ pèz qC íÛDFDìh qCp¾ pF
از سايت www.chn.ir
تحلیل قصه عمو نوروز و ننه سرما در گفت و گو با دکتر میرجلالالدین کزازی
عمو نوروز، نماد زمان و یادآور زال شاهنامه
رنگ
سرخ جامه بابا
نوروز،نشانه
رازآلودگي
خورشید است که
نشانه اي در
هفت سین نوروز
و سفره شب چله
است.
تهران
_ ۲۹اسفند 1383 _
ميراث خبر
گروه تخصصي،
سولماز نراقی:
به رغم
فراگیری و
نفوذ عمیق
نوروز در لایههای
فرهنگ ایرانی،
رد پای روشن و
قابل ملاحظهای
از آن در
افسانهها و
قصههای
ایرانی بر جای
نمانده است.
برخی از مردمشناسان
دلیل این خلا
را خویشکاری
قصههای
عامیانه میدانند
و بر این
باورند که
وجهه سمبولیک
و کارکرد
اخلاقی،
اجتماعی این
قصهها اغلب
به آنها صورتی
بیزمان و بیمکان
بخشیده است. به
همین دلیل است
که به جز
اشاراتی اندک
در حاشیه شمار
اندکی از این
قصهها،
نوروز یا جشنها
و آيینهای
مشابه، درونمایه
اصلی هیچ یک از
قصههای
مردمی نشدهاند.
تنها نمونه
موجود، قصه «عمو
نوروز و ننه
سرما» است که
به رغم ظاهری
ساده و بیپیرایه
از ساختار
نمادین و
پیچیدهای
برخوردار است.
برای تحلیل
این قصه به
سراغ «میرجلالالدین
کزازی» رفتهایم
تا آنچنان که
خود میگوید: «انگاره
خویش را از
افسانه
بابانوروز،
گزارش کند.»
نوروز چونان
بزرگترین
جشن آيینی و
ملی ایران،
بدان سان که میسزد
در افسانههای
ایرانی
بازتاب
نیافته است.
شاید هم
افسانههایی
که در پیوند با
جشنها و آيینهای
نوروزی بودهاند
در گذر زمان از
میان رفتهاند
چرا که به خاطر
ساختار
اسطورهای و
نمادین آيینهای
نوروزی زمینه
برای بازگفتهای
اساطیری در آن
فراهم بوده
است.
درست است که
یکی از
خاستگاهها
و سویمندیهای
نوروز، گاهشماری
و رفتارهای
اخترانه و
کیهانی است،
اما نوروز به
شیوهای
رازآلود و
نمادینه
بازگشت به
آغاز را بازمینماید
و به سخنی دیگر
کارکرد هستی
شناختی دارد.
ما پس از
هزاران سال
ناخواسته و
ناآگاه، به
پایان رسیدن
چرخهای از
آفرینش را که
همراه است با
آغاز چرخهای
نو، در جشن و
آيین نوروز
ارج مینهیم،
بزرگ میداریم
و فرایاد میآوریم.
بر این پایه به
راستی مایه
شگفتی است که
نمود و نشانی
بسیار از این
جشنها و آيینها
در افسانهها
و قصههای
عامیانه
بازنمانده
است.
* فکر نمی کنید
دلیل راه
نیافتن نوروز
به قصههای
عامیانه،
استقلال آن به
عنوان یک
پیوستار
روایی است که
بن مایه اولیه
خود را از
افسانه
آفرینش گرفته
است؟ شاید
بتوان گفت که
همه آيینهای
وابسته به
نوروز متضمن
یک نوع روایت و
نیز واجد
ساختاری
افسانهای
هستند و به
همین دلیل
ضرورت
بازگویی آنها
در قصههای
عامیانه از
میان رفته است؟
_ من در این
زمینه با شما
همداستانم.
زیرا نه تنها
در ادب شفاهی
فارسی که در
ادب رسمی و کهن
ایران، هیچ
کدام از
هنجارها و
نشانههای
نوروز بازتاب
نیافته است.
برای نمونه از
آن سیاه
نوروزی که
حاجی فیروز
خوانده میشود
تنها چهره
نوروزی که راه
به ادب پارسی
برده است میر
نوروزی است. آن
هم شاید به پاس
آن بیت خواجه
حافظ:
سخن در پرده میگویم
چو گل از پرده
بیرون آی
که بیش از پنج
روزی نیست حکم
میر نوروزی
اما آنچنان
نیز نیست که ما
به هیچ روی
افسانهای در
پیوند با
نوروز نداشته
باشیم. یکی از
این افسانهها
که هنوز هم
روايی دارد،
افسانه
بابانوروز یا
عمو نوروز است.
بر پایه نشانهها
و ویژگیهایی
میتوان بر آن
بود که این
افسانه
پیشینهای
بسیار کهن
دارد. پیکره
افسانه را
بسیاری از
ایرانیان میشناسند.
در شب فرجامین
سال که روز آن
همراه است با
آغاز نوروز و
سال نو. پیری
کهنسال که
بابانوروز یا
عمو نوروز
خوانده میشود
به دیدار زالی
فرتوت و زمان
فرسود میرود
که گاهی او را
ننه سرما
نامیدهاند و
به گونهای
بانوی
بابانوروز
شمرده میشود.
ننه سرما در
درازای سال
تنها در این شب
است که بخت آن
را مییابد که
در کنار شوی
خود باشد. او
تنها یک بار در
درازای سال و
در واپسین شب،
شوی خویش را میبیند
و پذیرای او میشود.
پس از آن شب،
بابانوروز
ننه سرما را
وامینهد و به
راه خود میرود
تا در سال
آینده دیگر
بار به سراغ
زال سرما
بیاید.
* شاید این به
آن معناست که
از همبستری
سال کهنه با
سفیر سال نو،
سال جدید زاده
میشود.
_ اگر از من
بپرسید که
بابا نوروز
نماد چیست من
به شما پاسخ
خواهم داد که
از دید من
بابانوروز،
نماد زمان و به
گونهای
یادآور زروان
باستانی یا
زال شاهنامه
است. هم از این
روست که پیری
است بسیار
سالخورده با
گیسوان و ریشی
بلند و انبوه و
سپید. بانوی او
ننه سرما است.
چون او تنها یک
بار در سال و
در شب بازپسین
سال کهن
بابانوروز را
میبیند. پاسخ
این پرسش آن
است که با آمدن
بابانوروز،
ننه سرما به
راستی به
پایان
زندگانی خود
میرسد. تو
گویی که دیدار
با شوی گریزپا
برای او همراه
است با فرجام
زندگی با مرگ و
این دیدار
دیداری است
مرگ اندود.
* اما در قصه،
ننه سرما نمی
میرد و بیشتر
به نظر میرسد
که این دیدار
با همسر که
تنها یک شب در
سال اتفاق میافتد،
دیداری
زاینده و هستی
بخش است تا مرگ
اندود. چرا که
ننه سرما هم
مانند عمو
نوروز سال
دیگر بازمی
گردد و به نظر
میرسد که
زمان اسطورهای
با آن شکل
دایره وار،
برای گذشته هم
به اندازه
آینده صورتی
ازلی و بیکران
قايل است و آن
دو را درهم
تنیده میبیند.
_ درست است که
در قصه اشارهای
به مرگ او نمی
شود اما اگر
نمادشناسانه
نگاه کنیم،
اینکه ننه
سرما تا سال
آینده
بابانوروز را
نمی بیند
دلیلی بر مرگ
اوست. به دیگر
سخن، از
دیدگاه
رمزگشایانه و
نمادشناسانه
میتواند
نشانه فرجام
کار او باشد.
زیرا آنچه
گردان است
بابانوروز
است و آنچه میماند
ننه سرماست.
ننه سرما
هنگامی به
میان میآید و
سخنی از او میرود
که با
بابانوروز
دیدار میکند.
اینکه زمان یا
بابانوروز _
زالِ زمان یا
پیرِ زمان _ در
آن شب فرجامین
سال به دیدار
ننه سرما میآید
نشانهای است
از اینکه سرما
با این دیدارِ
بدرود به
پایان میرسد
و زمان،
دیگربار نو میشود.
روشن است که
نوروز همراه
است با نخستین
روز بهار و با
طرازمندی
بهاری که در آن،
روز و شب،
تیرگی و روشنی،
سرما و گرما به
برابری و
همسنگی میرسند.
از آن پس بر
روز و روشنی و
گرما پی در پی
میافزاید و
از شب و تیرگی
و سرما کاسته
میشود. من
همچنان برآنم
که بابانوروز
را در فرهنگ
ایرانی میتوان
با بابانوئل
در فرهنگ
اروپایی
سنجید که
فرانسویان آن
را بونوم Bonhome میخوانند
که به معنای
ساده مرد یا
مرد بیپیرایه
است. وارونه
بابانوروز که
در فرهنگ ما
چندان نمود و
کارکرد ندارد،
بابانوئل یکی
از شناختهترین
و کارآمدترین
نمادهای
فرهنگ
اروپایی و
باخترینه است.
باز اگر از من
بپرسید که آن
ریش بلند و
سپید
بابانوئل به
چه معناست؟
خواهم گفت که
معنای آن این
است که
بابانوئل هم
مانند
بابانوروز
نماد زمان است.
زمانی که هرگز
از میان نمی
رود و تنها نو
میشود. هر سال
دیگر بار باز
میگردد. حتی
میانگارم که
جامه سرخ
بابانوئل،
یادمانی از
فرهنگ مهری در
باختر زمین میتواند
بود. موبدان و
پیشوایان
مهری،
بالاپوش سرخ
فام بر تن میکردهاند
که هنوز تن پوش
پیشوایان
ترسا است. این
رنگ سرخ میتواند
نشانهای
رازآلود از
خورشید باشد
که یکی از رنگها
و نشانههای
آن سرخی است که
هم در خوان
آيینی نوروز
که هفت سین
خوانده میشود
بازتاب دارد
هم در خوان
آيینی شب چله
یا شب یلدا که
در آن زادن مهر
را گرامی میداریم.
* آیا تحلیلی
از زن بودن ننه
سرما و مرد
بودن عمو
نوروز دارید؟
_ در باورشناسی
و نمادشناسی
کهن، مردی یا
نرینگی نشانه
رازآلود
کارایی و
اثرگذاری است.
نیروهای کارا
و اثرگذاری در
نماد نرینگی
یا مردی
پدیدار میشوند.
در برابر آن
مادینگی یا
زنی نشانه
نیروهای
کارپذیر و
اثرستان است.
به سخن دیگر
مادینگی یا
زنی بازبسته
به نرینگی یا
مردی است. همین
ساختار نماد
شناختی است که
در جهانشناسی
باستانی هم به
نمود آمده است.
هفت اختر که
پدران بریناند
با چهار
آخشیجان که
مادران
چهارگانهاند
درمی آمیزند و
از این آمیزش
زادگان سه
گانه ؛ کانی،
گیاه و جاندار
پدید میآیند.
اگر بخواهیم
نمونهای از
فرهنگهای
دیگر بیاوریم
یونانیان
باستان برآن
بودند که
کرونوس، خدای
زمان که برابر
تواند بود با
زروان ایرانی،
با بغ- بانوی
زمین یا گایا
پیوند گرفت و
از این پیوند
تیرهای از
خدایان یا
غولان پدید
آمد که "تیتانها"
نامیده میشوند.
در داستان
بابانوروز و
ننه سرما هم
اگر نوروز مرد
است و سرما زن،
نشانه آن است
که چیرگی با
نوروز و گرما و
روشنی است و
ننه سرما
بازبسته و
دستخوش نوروز
است و آمدن او
را چشم میدارد
به گونهای که
آماده است تا
با دیدار او به
پاس شبی در
آغوش وی بودن،
هستی خود را
بیفشاند.
* اما فکر نمی
کنید که
پیربودن ننه
سرما مانند
بابانوروز،
خود نمادی از
بیمرگی هر
دوشان است. به
تعبیر دیگر میتوان
گفت که هر یک
از آنها نمودی
از زروان
هستند که خدای
زمان بیکرانه
است؟
_ البته اینها
انگارهها و
دیدگاههای
من است و شما
میتوانید
این افسانه را
به شیوه خود
گزارش کنید
اما بر پایه
جهانبینی
باستانی و
اسطورهای
زمان چنبرینه
است و خطی و
تاریخی نیست.
در این زمان
همه چیز میتواند
دوباره تکرار
شود، یعنی به
همان سان که در
پایان سال
بابانوروز
فراز میآید
باید ننه
سرمایی هم
باشد تا با مرگ
خویش پذیرای
او شود و پایان
چرخهای از
زمان را نشان
دهد.
من برآنم که
ننه سرما با
دیدن عمو
نوروز جان در
پای او میبازد
زیرا آنچنان
که گفتم ویژگی
پدیدههای
مادینه این
است که برای
بودن نیاز با
پدیدهای
نرینه دارند.
هستی آنان
بازبسته به
اینان است. به
سخن دیگر اگر
ننه سرمایی
هست از آنجاست
که
بابانوروزی
پیش از او بوده
است. دیدار و
رویارویی این
دو با یکدیگر
نشانهای از
این است که
روزگار سرما
به پایان میرسد
و روزگار نو
پدید میآید.
آفرینش به آن
پاکی و
پیراستگی
آغازین خود به
ساختار
بندهشنی خویش
بازمی گردد
سربرآوری و
نمود مادینگی
یا سرما کرانمند
و ناپایدار
است و در دل
زروان که من
بابانوروز را
نماد آن میدانم
رخ میهد. هستی
ننه سرما
گوهرین و
وابسته به
خویش نیست و بر
این پایه است
که من میگویم
ننه سرما میمیرد.
Norooz Banners, Irvine, Orange County, California, 2007
Culver Drive, a major throughway between 5 and 405 freeways
از بي بي سي فارسي
امروز
پارسی ها جزو
نيروهای
متخصص و تحصيل
کرده کشور هند
هستند. وقتی در
اواخر قرن
نوزدهم و
اوايل قرن
بيستم
بريتانيايی
ها جزيره
زنگبار را در
نزديکی سواحل
آفريقای شرقی
تصرف کردند،
عده ای از
پارسی ها را
برای کارهای
خدماتی و
تکنيکی
خود در اين
جزيره
استخدام
کردند و به اين
ترتيب ۱۵۰
خانواده
پارسی در
زنگبار مقيم
شدند. اين
خانواده ها
آتشکده خود را
بر پاکردند و
با آتشی که از
معبدهای خود
در هند
آورده بودند
اين آتشکده ها
را روشن کردند.
پس از انقلاب استقلال طلبانه زنگباری ها در سال ۱۹۶۴ که منجر به اخراج بريتانيايی ها و سلاطين عمانی از آن جزيره شد، پارسيان مقيم آنجا نيز کم کم اين جزيره را ترک کردند و بسياری از آنها به اروپا و آمريکا مهاجرت کردند.
پس از ترک موبد زرتشتيان در سالهای هفتاد، آتشکده آنها در اين جزيره خاموش شد و مراسم مذهبی آنها از جمله نوروز از رونق افتاد. امروز ساختمان معبد و باغ آن به محلی متروک و بی صاحب می ماند.
خانواده داروخانه ولا تنها خانواده زرتشتی- پارسی زنگبار هستند که هنوز درآن جزيره اقامت دارند. خانم خانواده پرويز نام دارد و شوهر او بمی که به گفته خودش همان بهمن فارسی است خاطرات زيادی از اين آتشکده دارند.
خانم پرويز می گويد که پارسيان در آئينهای خودشان دو جشن نوروز دارند. يکی از آنها در اول فروردين که جمشيد نوروز ناميده می شود. ديگری که نوروز سال نوست در ۲۲ اوت يا اول شهريور برگزار می شود که تقريباً همزمان با شهريورگان زرتشتيان ايران است ولی مراسم سال نوی پارسيان زنگبار به دلايلی به اين روز انتقال يافته است.
با
وجود اينکه
پارسی ها بنا
به گفته
خانواده
داروخانه ولا
22 اوت را اول
سال نوی
خود می دانند،
ولی در اين
روزها تغيير
آب و هوا و
برابری شب و
روز چه در
زنگبار و چه در
هند به دليل
نزديکی به خط
استوا،
چنانچه در
ايران محسوس
است، حس نمی
شود. با اين
وجود پارسی ها
جمشيد نوروز
را با شکوه
برگزار می
کنند. وقتی در
گفته های
پرويز و بمی
داروخانه ولا
دقت می کنيم،
شباهت های اين
جشن با نوروز
ايران،
تاجيکستان و
آذربايجان می
بينيم.
خانم پرويز می گويد: "ما از صبح زود شروع به پختن غذا می کنيم. خويشاوندان همه در خانه يکی از افراد خانواده جمع می شوند و همه با هم غذا می خورند. هر کس دلش می خواهد برای عبادت به آتشکده می رود. دعا می کند و به موبد پول می دهد تا برای او دعا کند. برای صبح عيد ما غذای مخصوص درست می کنيم که آنرا وارميسلی می گوييم و همينطور شيرينی درست می کنيم وبعضی وقتها مرغ می پزيم."
آيين 3
هزار ساله
نوروز در
رويارويی با
فرآيند جهانی
شدن
بيش
از سه هزار سال
است که جم پسر
طهمورث در
سرزمين
باستانی
ايران، لحظه
تحويل سنگينی
سرد زمستان،
به گرمای
بهاری را جشن
می گيرد.
ان
_ ۱فروردين۱۳۸۴_
میراث خبر
گروه اجتماعی:
بیش از سه هزار
سال است که جم
پسر طهمورث در
سرزمین
باستانی
ایران، لحظه
تحویل سنگینی
سرد زمستان،
به گرمای
بهاری را جشن
می گیرد.
سه هزار سال
گذشته، اما
هنوز آیین ها و
سنت های
ارزمشند
نوروز ایرانی
در رگ رودخانه
های بهاری
ایران، جاری
است. نوروز حتی
با شدت یافتن
فرآیند جهانی
شدن زنده می
ماند، تا
زمانی که هر
نسل بر سفره
هفت سین می
نشیند و
پاسداری
نیاکان خود را
در حفظ این
آیین سنتی
ایران جشن می
گیرد.
«نوروز»
فرآیندی است
که از جنبه های
مختلف تاریخی،
فرهنگی و
جامعه شناسی
نیاز به تحلیل
و بررسی
کارشناسانه
دارد از این رو...
با «محمد
کارکنان نصر
آبادی»،
کارشناس ارشد
جامعه شناسی
این نسبت
دیرینه را از
دید یک جامعه
شناس به تحلیل
می گذاریم.
*نوروز به
عنوان میراث
معنوی به جای
مانده از
ایران باستان،
تا عصر کنونی
تا چه اندازه
دستخوش
تغییرات شده و
چگونه می توان
از فرآیند
جهانی شدن،
این نماد را به
شکل راستین آن
حفظ کرد و به
نسل های آینده
سپرد؟
_درباره نوروز
و مراسم و آیین
های مربوط به
آن و سابقه
تاریخی و نحوه
پیدایش آن
مطالب بسیاری
گفته شده است و
همگان بر این
نظریه اتفاق
نظر دارند که
سابقه و بنیاد
نوروز به بیش
از سه هزارسال
پیش باز می
گردد و برای
نخستین بار
این رسم نیکو و
پسندیده را «جم»،
پسر طهمورث
بنیاد نهاد.
ایرانیان
قدیم، نخستین
روز سال را،
هرمز نام
نهاده اند و
روز امید را
نیز به آن نسبت
می دهند. پس
نوروز روزی
است که خداوند
امید را از
سرچشمه
لایزال خود بر
دل انسان جاری
می دارد.
بنابراین
نوروز به
عنوان یک
میراث معنوی
به جا مانده از
ایرانیان
باستان
تاکنون، به
عنوان نمادی
از یک فرهنگ
غنی، زمانی
طولانی است
پابرجا بوده
است. اما همین
نوروز به
عنوان یک سنت
دیرینه در طول
زمان مانند
سایر مراسم و
سنن و آداب و
رسوم دستخوش
تغییرات و
دگرگونی هایی
می شود، به
ویژه با تغییر
شرایط زندگی،
افزایش مدها،
پیچیده شدن
زندگی انسان
ها، افزایش
تعاملات و
ارتباطات،
گسترده شدن
دامنه فرهنگ
ها و تقابل و
برخورد فرهنگ
ها و تمدن ها و...
در نحوه
برگزاری
مراسم نوروز
نیز تغییراتی
حاصل می شود.
یکی از عواملی
که باعث شده
تمام شرایط
فوق الذکر
منجر به تغییر
در مراسم
نوروز بشود
شکل گیری
جهانی شدن «Globali zation»
است. جهانی شدن
چون رودی
خروشان تمام
جوامع را در بر
می گیرد و آن
را در تمام
جنبه ها و
ساختارهای
اجتماعی،
سیاسی،
اقتصادی،
فرهنگی، زیست
محیطی تحت
تاثیر قرار می
دهد. جهانی شدن
حاکی از
تغییرات سریع
و به روز شدن
جوامع است و
بخشی که بیش از
سایر قسمت های
جامعه تاثیر
می پذیرد، بخش
فرهنگی جامعه
است. بنابراین
تقابل و
رویارویی
فرهنگ با
جهانی شدن از
مباحث بسیار
مهم هر جامعه
ای است و با
توجه به این که
نوروز نیز به
عنوان جزیی از
فرهنگ مردم
ایران محسوب
می شود، به
ناچار در
فرآیند جهانی
شدن تاثیر می
پذیرد و چه بسا
که باعث کمرنگ
شدن اهمیت و
تاثیر نوروز
در زندگی مردم
جامعه ایران
می شود.
بنابراین،
پرداختن به
بحث نوروز و
جلوه دادن
اهمیت آن برای
مردم در
فرآیند جهانی
شدن از طرق
مختلف از جمله
رسانه های
گروهی و خبری
بسیار مهم است
و باید
تدابیری
اندیشید تا
نسل آینده ما
از آن بهره مند
شده و برگزاری
همایش ها،
سخنرانی ها،
مصاحبه ها و...
از مهم ترین
راهکارها در
این زمینه است.
*آیا می توان
از نوروز به
عنوان یک نماد
هویت بخش و
عاملی جهت
ارتباط نسل
جوان با گذشته
تاریخی خود
نام برد؟
_بله، نوروز
نماد هویت «Identity»
ایرانیان است.
هویت جوهره و
ثبات یک امر،
یک شخص یا یک
شی و بیانگر «کیستی
انسان» و «چیستی
امور» است. لذا
نوروز در عین
حال که نمادی
از هویت
ایرانیان
بوده، خود
دارای هویتی
مستقل و شخصی
است که
برگزاری
مراسم نوروز
در بین مردم
ایران نشان از
با هویت و
شناخته بودن
نوروز است. لذا
هرگاه یک امر
دارای هویت
باشد و همگان
بر هویت دار
بودن آن صحه
گذارند،
دارای ارزش می
گردد. نوروز
نیز به عنوان
یک نماد هویت
بخش دارای
ارزش و اعتبار
خاصی است. باز
به بحث جهانی
شدن بر می
گردیم که ممکن
است تهدیدها و
چالش هایی
برای نوروز و
هویت آن شکل
دهد. اگر به
تاریخ مراجعه
کنیم می بینیم
که پیش از
انقلاب ایران
در برخی موارد
مردم ایران
جای نوروز و
عید کریسمس را
عوض می کردند
به نوعی که
هویت نوروز را
در مغلطه قرار
می دادند و
مراسم و آیین
های کریسمس را
به جای نوروز
در هنگام عید
نوروز اجرا می
کردند. لذا
ارزش های
نوروز در خطر
بود و این به
نسل آینده نیز
منتقل می شد که
در این رابطه
انجام امور
فرهنگی و
بررسی چالش ها
و تهدیدات این
امر باعث شد تا
نوروز تا
حدودی از این
خطر رهایی
یابد.
بنابراین در
فرآیند جهانی
شدن باید آن
چنان برنامه
ریزی قوی و
علمی داشت تا
ضمن حفظ ارزش
ها و مراسم
نوروزی ایران
آن را به جوامع
دیگر نیز
منتقل کرد.
*نقش و وظیفه
نهادها و
ارگان ها در
پایداری و حفظ
این سنت
دیرینه چه
پیامدهایی را
به دنبال دارد؟
_نهادها و
ارگان های
دولتی و غیر
دولتی (N.G.O) به
عنوان یک جز از
اجزا جامعه
کارکردها (Function) و
وظایفی دارند
که در صورت
انجام نادرست
این وظایف به
کل جامعه آسیب
هایی می رسد.
موسسات دولتی
و غیر دولتی می
توانند با
برگزاری دوره
های آموزشی
گروه های جامع
را نسبت به
نوروز آگاهی
دهند. از نظر
پژوهشی
استراتژی های
میان مدت و
تحلیل های حد
متوسط یا میان
مدت کارایی
زیادی دارد
زیرا موسسه ها
و نهادها در هر
جامعه با
گروهی از
افراد جامعه
سر و کار دارند
که می توانند
از طریق آنها
امر آموزش و
آگاهی دادن را
انجام دهند و
در بین آنها
نوروز و
برگزاری
مراسم و آیین
های آنها را
نهادینه کنند
تا آنها نیز از
طریق انتقال
تجربیات خود
به افراد در
حفظ و پایداری
نوروز کوشا
باشند.
*نوروز را به
عنوان یک نماد
هویت ساز و
ارتباط آن با
دیگر بخش های
جامعه تشریح
کنید.
_برگزاری آیین
های نوروز از
نمادهای هویت
ساز و هویت بخش
در جامعه است.
در ایران هر
سال هنگام
نوروز بدون
اغراق همگان
اعتقادی به
چیدن سفره هفت
سین دارند. هفت
سین خود
بیانگر عناصر
هویت در بین
ایرانیان است.
چنانچه سنجد
نماد ندای
خردگرایی «Rationalism» و
دعوت به عقل و
کاربرد آن در
زندگی.
سیب نماد صحت و
سلامت فرد و
جامعه
سبزی نماد
صلای خوش خلقی
و ایثار
سمنو نماد
نیایش قدرت و
مبارزه با ضعف
سیر نماد
موعظه
نگهداشت حد و
حقوق افراد و
عدم تجاوز به
حقوق فردی و
اجتماعی آنها
سکه که نماد
پذیرش
ناملایمات
حیاط و زندگی
سماق که نماد
عدالت، صبر و
امید در ساحل
زندگی است.
اگر نیک
بنگریم اجزای
سفره هفت سین
همگی به هویت
فردی و
اجتماعی
انسان ها
اشاره دارد
واین که باید
نسبت به
دیگران
احترام قائل
شد. چیدن سفره
هفت سین در
هنگام سال
تحویل باعث می
شود تا
خانواده ها در
کنار هم احساس
همبستگی و
اتحاد نوین
داشته باشند و
آنها سعی می
کنند که سال
جدید را با
خوبی و خوشی
آغاز کنند و
این که افراد
کوچکتر خود را
ملزم به این می
دانند که به
دیدن
بزرگترها
بروند خود
بیانگر این
است که هویت
ملی «National Indetity»
ایرانی هنوز
محترم و
پابرجا است.
بنابراین
برگزاری
مراسم نوروز و
پاسداشتن
هویت و شناسه
آن، پاسداشت
تاریخ، هویت و
فرهنگی ملی
ایرانیان است.
q 3738,9 ÍDv êCpF Ýèì¡úCêqÞoßÛ êDçMoDÆ
شناسائي نوروز در آمريكا ى شمالى
نوروز، زمان مقدس
زنده
ياد مهرداد
بهار
تهران _ ۵
فروردين ۱۳۸۴ _
میراث خبر
گروه تخصصی:
زمان در
ديدگاه انسان
اعصار كهن به
دو گونه مقدس و
نامقدس بخش ميشد.
زمان مقدس آن
بود كه صرف
امور مقدس
ايماني ميگشت
و زمان نامقدس
آن بود كه در
گذران امور
عادي زندگي به
كار ميرفت.
اما زماني كه
مقدس به شمار
ميآمد خود به
چند گونه
تقسيم ميشد.
يكي زماني بود
كه صرف به جاي
آوردن شعاير
ايماني ميشد،
از جمله
نمازها و فراز
خواندن
سرودهاي ديني،
ديگري زماني
بود كه در طي
آن، با تكرار
بعضي اعمال كه
در نمونه كهن
اسطورهاي
وجود داشت،
انسان اعصار
كهن ميكوشيد
با بازساختن
صحنههاي آن
وقايع دوردست،
كه توسط
خدايان در
آغاز خلقت
انجام يافته و
گاه توسط
قهرمانان سلف
در گذشتههاي
دور و آغاز شكل
گيري قوم و
قبيله رخ داده
بود، خود را با
خدايان و
قهرمانان
افسانهاي
خويش يگانه
سازد و به اصل
و منشا خود
بازگردد. در
اين گونه زمانهاي
مقدس معمولا
نمايشهاي
مذهبي و آييني
بر پا ميشد و
گاه نموداري
از شاديها و
گاه عزاداري
بود و سرانجام
زماني بود كه
يادآور ريتمهاي
كيهاني شمرده
ميشد، مانند
فرا رسيدن
هلال ماه يا
ورود خورشيد
به برج جدي و
حمل. طبعا
انسان اعصار
كهن ميكوشيد
تا آنجا كه
ممكن باشد،
دايره زمانهاي
مقدس را گسترش
دهد و از دامنه
زمانهاي
نامقدس بكاهد.
اما تقدس زمانهاي
مربوط به ريتمهاي
كيهاني و
طبيعي به
معناي ستايش
جنبه فيزيكي
پديدههاي
كيهاني و
طبيعي نبود.
انسان اعصار
باستان كه
كيفيات جهان
را قياس از خود
گرفته بود،
همه پديدههاي
جهان را داراي
جان و روان ميانگاشت
و آنچه او را
به ستايش و
نيايش وامي
داشت، اين روح
جهان و جان آن
بود. در واقع
ستايش پديدههاي
ريتميك و پديد
آمدن آيينهاي
سترگ وابسته
به آنها به سبب
اعتقاد به
وجود
متافيزيكي
آنها و بر اساس
معتقدات ديني
– ايماني
انسان آن
اعصار بود. امر
اساسي در جهان
گياهان،
توليد گياه،
باززايي
طبيعت و نو شدن
زندگي بود و نه
صرفا سبز شدن
دانه و جوانه
زدن گياه و نيز
امر اساسي مرگ
گياه بود نه
پژمردن آن، هر
هلال ماهي
تولد تازهاي
و هر محاقي
مرگي بود. حتي
گاه گمان ميرفت
كه خورشيد هر
روز زاده ميشود.
بدين گونه،
طبيعت ژرفا،
گسترش و
معنايي بس
وسيع تر از آن
داشت كه انسان
زمان ما اغلب
باور دارد.
ضمنا بايد
توجه كرد كه
معناي هر
رويداد
ريتميك طبيعي
و كيهاني از
اين نيز وسيع
تر بود و باور
بر اين بود كه
هر رخداد
كيهاني و
طبيعي كه هر
ساله تكرار ميشود،
دقيقا تكرار
همان چيزي است
كه در ازل رخ
داده است.
بنابراين،
آيينهاي
وابسته به
زمان مقدس
رخدادهاي
ريتميك نيز ميتوانست
با نمايشهايي
توام باشد كه
با اجرا آنها،
زمان اسطورهاي
و آغازين به
زماني حاضر و
ابدي تبديل ميگشت.
اما همان گونه
كه برداشت
انسان اعصار
كهن از خود
كليت مييابد
و انسان جهان
را نيز چون خود
ميانگارد،
برداشت وي از
جهان نيز بر
زندگي او موثر
ميافتد. از
جمله وجود اين
ساخت ريتميك
جهان، به
احتمال قوي،
باعث پديد
آمدن نظم و
سامان دقيق در
برگزاري
نيايشها،
عبادت و آيينهاي
انساني شد .
از نتايج ديگر
اين توجه به
نظم و قانون
كيهاني و
طبيعي پديد
آمدن
گاهشماري بود
كه نه تنها در
برآوردن
نيازهاي مادي،
مانند كشت و
برداشت، بلكه
در امور
ايماني نيز
ياور بزرگي
براي انسان
بود؛ هر چند
بايد يادآور
شد كه اموري
چون كشت و
برداشت و
مانند آن،
هرگز از دايره
امور ديني
خارج نبود.
وجود رنگي
ديني و ايماني
در تقويمها و
نام روزها و
ماهها گواهي
بر تقدس
گاهشماري و
ارتباط آن با
زمان مقدس
ريتميك است.
جشنهاي
مربوط به زمان
مقدس ريتميك
گاه ماهيانه،
مانند رويت
هلال ماه و گاه
سالانه،
مانند نوروز،
مهرگان و جشن
سده، بودند و
ازلي و ابدي به
شمار ميآمدند.
اما برگزاري
بعضي از اين
گونه جشنها
كه ماهيتي
فصلي دارند،
هدفي اضافي
نيز داشتند:
برگزاري دقيق
و مناسب اين
جشنها انسان
را قادر ميساخت
تا زمان
نامقدس گذشته
و خطاهاي فردي
و اجتماعي
گذشته خود را
پشت سر بگذارد،
از ميان
بردارد و روزي
نو و روزگاري
نو بسازد. در
واقع،
برگزاري اين
جشنهاي فصلي
و سالانه يك
دوره زماني را
مينوشت و
دورهاي تازه
را ميگشود و
به باززايي
زماني ديگر و
تولدي ديگر
ياري ميرسانيد.
اين پديده خاص
در امر نو شدن
دوره زماني يا
سال نو، به سبب
اهميت عميقي
كه در زندگي
معنوي انسان،
علاوه بر جنبههاي
مادي در هم
تنيده با آن،
داشته است،
سبب پديد آمدن
يك رشته آيينها
و سنتهاي
پربار و غني
گشته است كه به
نحوي شگفت آور
در ميان جوامع
گوناگون بشري
مشترك است و
اين اشتراك در
واقع واكنش
همانند جوامع
بشري نسبت به
كنش واحد
طبيعت
پيرامون ماست.
از جمله اين
آيينها و سنن
ميتوان از 1-
پاكسازي محيط،
تطهير خويشتن،
اقرار به
گناهان،
بيرون راندن
ديوان و شيطان
از خانه و
كاشانه و
روستا به ياري
اوراد و ادعيه
و جز آن؛ 2- فرو
كشتن و
برافروختن
مجدد آتشها؛
3- راه افتادن
دستههايي با
صورتكهاي
سياه (وجود
صورتك سياه
محتملا معرف
روان مردگان
است) و رفتن به
سوي مرزهاي
خانه و روستا و
به سوي دريا يا
رودخانه به
هنگام پايان
راهپيمايي؛ 4-
پديد آمدن
مسابقاتي
پهلوانانه
چون كشتي و جز
آن و 5- برپا
كردن عياشيها
و بر هم آشفتن
نظم معمول و
اجرا مراسم «ارجي»
ياد كرد.
طبعا همه اين
مراسم در همه
گوشه و كنار
جهان به يك جا
و يك شكل
برگزار نميشده
و نمي شود و
نيز اين فهرست
پنج گانه، همه
گوشههاي اين
آيين سال نو را
در بر نمي گيرد.
اما به هر حال
به هر كجا و به
هر شكل كه باشد،
اين مراسم
همان مقصود
كلي را در بر
دارد كه عبارت
از به فراموشي
سپردن و از
ميان برداشتن
آثار گذشته و
نو كردن زمانه
است.
بدين گونه ميتوان
كليات اين
گفتار را در
مورد جشنهاي
سال نو چنين
طبقه بندي كرد:
اين جشنها
داراي سه جنبه
اند و آنها را
از اين سه نظر
بايد مطالعه
كرد. 1- ديدگاه، 2-
اساطير
پيرامون آنها
و 3- آييني.
درباره هدف
كلي و ديدگاه
آيينهاي
عمومي مربوط
به برگزاري
اين سنت سخن
گفته شد، اما
اسطورههاي
پيرامون اين
جشن ممكن است
در هر سرزميني
نسبت به مرز و
بومي ديگر
متفاوت باشد.
با اين همه در
اين مورد نيز
كلياتي مشترك
در ميان اقوام
بشر ديده ميشود.
معمولا
اعتقاد انسان
اعصار كهن بر
اين است كه در
آغاز آشفتگي
بود و نظمي و
شكلي وجود
نداشت. سپس
خداوند يا
گروه خدايان،
هستي را از
درون اين
آشفتگي فراز
آفريدند و آن
را داراي نظم و
آييني استوار
ساختند.
آيينهاي
آغاز سال نيز
معمولا با
تكراري از
آشفتگي و سپس
نظم نخستين
جهان همراه
است. معمولا
قبل از آغاز
سال بايد آتشها
كشته شود و نظم
و قانون در
خانه و روستا و
ديار از ميانه
برخيزد. نيز
پديد آمدن
مراسم بازگشت
مردگان، كه به
صورت ظاهر شدن
افرادي با
صورتكهاي
سياه در كوچه و
خيابان جلوه
ميكند،
خودنماي براي
از ميان رفتن
نظم و قانون و
مرزهاي هستي و
نيستي و مرگ و
زندگي است.
در ايران
باستان و هنوز
هم در ايران به
هنگام نوروز
بسياري از
آيينها
مجراست.
پاكيزه ساختن
خانه و كاشانه،
كه آن را خانه
تكاني ميناميم،
عموميت دارد.
هنوز هم در شب
پيش از عيد،
گرمابهها پر
از مشتري است
تا در آغاز سال
مطهر باشند.
افروختن شمع
تازه بر سر
سفره عيد يا
روشن كردن
چراغ
بازمانده
آيين افروختن
آتش نو است.
البته ميتوان
باور كرد كه
فرو كشتن آتشها
به سبب
احترامي كه از
آن آتش بوده
است، در ايران
مرسوم نبود و
فقط به
برافروختن
آتشي تازه ميپرداخته
اند. فرا
خواندن قرآن
يا ديگر كتابهاي
دين در مراسم
تحويل سال،
دقيقا ميتوانست
سبب آن شود تا
ديوان و شيطان
از محيط خانه و
روستا و شهر
بيرون رانده
بشوند و درست
به هنگام
تحويل سال از
خداوند
بخشايش
گناهان
خواستن به
معناي ترك
گذشته و آغاز
حياتي نو است.
از سنت راه
افتادن دستهها
با صورتكهاي
سياه، آنچه در
ايران
بازمانده است
مراسم حاجيفيروز
است با صورتهايي
كه به عمد سياه
گشته است.
ارتباط نوروز
و مردگان را
هنوز هم مردم
ما با ديدار
پيش از عيد از
گور مردگانشان
و افروختن
چراغ بر گورها
و از مراسم
برادران
زردشتي در
مورد گذاشتن
غذا بر بامها
براي فروشي
مردگانشان،
ميتوان يافت.
فروردين يشت
اوستا معرف و
بازگوي
اعتقاد مردم
به بازگشت
ارواح مردگان
به خانه و
كاشانه خويش
است كه به
هنگام آغاز
فروردين
انجام مييافته
است و خود نام
فروردين در
ارتباط با نام
فِروَشيها
است كه در
اساطير ما
بعضي از وظايف
عمده ارواح
مردگان در
اساطير ملل
ديگر، بر عهده
ايشان افتاده
است. رفتن و
رسيدن به
مرزها و
بازگشت به
خانه و كاشانه
را من خود از
كودكي به ياد
دارم: مادرم،
كه انوشه روان
باد، به هنگام
تحويل سال،
كاهويي در دست
ميگرفت،
آيات قرآني را
زير لب زمزمه
ميكرد و در
اين حال از در
خانه بيرون ميشد
و تا به آخر
ديوار باغچه
خانه ما ميرفت
و سپس از در
باغچه به خانه
باز ميگشت و
آنگاه تازه با
ما روبوسي ميكرد.
چه زيبا و
رويايي بود آن
حالت مسلماني
و آييني.
در مورد
مسابقات و
زورآزماييها
كه نماد نبرد
خدايان و
ديوان است، ميتوان
هنوز هم به
روستاها رفت و
به تماشاي اين
نبردها نشست و
لذت برد. حتي
در اين روزها
خروسها را
نيز با يكديگر
به نبرد واميدارند؛
مهم مبارزي تن
به تن است.
اما عياشيهاي
مربوط به اين
عهد بهاري و
اعياد فصلي كه
گوشهاي از به
آشوب كشيده
شدن نظم و قرار
جامعه به شمار
ميآمده است،
در ايران به
شادماني
عمومي تبديل
شده است. دين
زردشت و
پيامبر اسلام
اجازهاي
بدين گونه
عياشيها نميدادهاند،
زيرا اصولا
دين در ايران
پيوسته از
نوعي والايي
اخلاقي
معنويت خاص
بهرهمند
بوده است و در
اديان رسمي
ايران در طي
تاريخ جايي
براي عياشيهاي
جنسي وجود
نداشته است.
با اين همه،
هنوز هم از
درهم ريختن
نظم اخلاقي و
وجود «ارجي» در
سرزمين ما
نشانههايي
در دست است كه
شايد زمان بحث
درباره آنها
نباشد.
از آيينهاي
ديگر كه مربوط
به در هم ريختن
نظم اجتماعي
است و در ميان
اقوام بسياري
عموميت داشته
و در ايران
هنوز هم آثار
آن بازمانده
است، جابهجا
شدن ارباب و
بنده با
يكديگر است كه
نشانههاي
كهن آن را از
عهد تمدن بابل
در دست داريم.
اين آيين در
زمان ما به نام
ميرنوروزي
معروف است،
ولي در نقاط
بسياري از
ايران نامهايي
ديگر نيز رايج
است.
اما رسمي كهن
كه اثري از آن
باز نمانده و
در گذشته به
خصوص در آسياي
ميانه مرسوم
بوده، آيينهاي
سياوشي است كه
به احتمال
بسيار، در
اعصار كهنتر،
در آغاز
تابستان و سال
نو صيفي انجام
مييافته است
و سپس، زير
تاثير نوروز
بابلي در عصر
هخامنشيان،
به اول بهار
افتاده است.
اما هنوز در
عصر ابوريحان
تقويمهاي
سغدي و
خوارزمي با
آغاز تابستان
شروع ميشد و
ايشان تقويم
خود را با «تولد»
سياوش در روز
ششم فروردين
آغاز ميكردند
و اين روزي است
كه در تقويم ما
نوروز بزرگ
نام دارد و بنا
به اساطير
زردشتي در آن
روز كين سياوش
گرفته ميشود.
ظاهرا، اگر
باور كنيم كه
افسانههاي
مربوط به
سياوش با
دموزي يا تموز
بينالنهريني
مربوط است و او
همان خدايي
است كه هر ساله
به هنگام عيد
نوروز از جهان
مردگان باز ميگردد
و نيز آيينهاي
عياشي و راه
افتادن دستههاي
مردم را در بينالنهرين
باستان با
صورتكهاي
سياه و
بازمانده آن
را با صورت
حاجي فيروز در
ايران، به
خاطر آوريم،
شايد نام
سياوش نيز
معناي آييني و
اسطورهاي
دقيق پيدا كند.
او چون از جهان
مردگان باز ميگردد
و چون عياشيها
و دستههاي
نوروزي به سبب
بازگشت وي و
ازدواج مجدد
او با الهه
باروري است و
حتي اين عياشيها
و آيين ارجي
دقيقا تكرار
آييني ازدواج
اين خداي بركت
بخشنده با
الهه باروري
است، پس محتمل
است كه نام
سياوش، در
اوستا: Syavar?an ، به
معناي مرد
سياه باشد.
شايد چهره
تموز اسطورهاي
نيز سياه بوده
است.
گذشته از اين
نكتهها،
نكتههاي
ديگري نيز در
مورد عيد
نوروز قابل
بحث است. چرا
نوروز 12 روز
است و سبب
وجودي سيزدهم
عيد چيست؟ چرا
كار كردن و
پرداختن به
امور جاري در
اين روز نحس
است؟
زير تاثير
نجوم بينالنهريني،
اساطيري
نجومي در
ايران شكل ميگيرد
كه بنابر آن هر
يك از دوازده
اختر كه خود بر
يكي از برجهاي
دوازدهگانه
حاكم است،
هزار سال بر
جهان حكومت
خواهد كرد.
بدين روي عمر
جهان دوازده
هزار سال است و
در پايان
دوازده هزار
سال، آسمان و
زمين درهم
خواهد شد.
محتملا، اين
اسطوره خود
نيز ريشهاي
بابلي دارد و
ظاهرا باور بر
آن بوده است كه
در اصل، پس از
دوازده هزار
سال، آشفتگي
آغازين باز ميگردد.
به گمان انسان
اعصار كهن
آنچه در كيهان
بزرگ (هستي) رخ
ميداد، در
كيهان خُرد (در
جهان انساني)
نيز رخ ميداد؛
اين عقيده
ريشه از همان
جا دارد كه
گفتيم انسان
كه تنها قادر
به شناخت نسبي
خود بود، جهان
را قياس از
خويشتن ميگرفت
و گمان ميكرد
كيهان بزرگ
همچون او است.
با اين باور
بود، كه سال
دوازده ماهه
را توجيه ميكردند.
طبعا عوامل
نجومي ديگري
چون گردش ماه
در اين امر و
پديد آمدن سال
دوازده ماهه
موثر بوده
است، اما
توجيه
اساطيري سال
دوازده ماهه
براساس عمر
دوازده هزار
ساله هستي،
بهترين
توجيهي به نظر
ميرسيد كه در
چارچوب
اعتقادات كهن
ميگنجيد. جشنهاي
دوازده روزه
آغاز سال نيز
با اين سال
دوازده ماهه و
دوره دوازده
هزار ساله عمر
جهان مربوط
است. انسان
آنچه را در اين
دوازده روز
پيش ميآمد،
سرنوشت سال
خود ميانگاشت.
از پيش از
نوروز انواع
دانهها را ميكاشتند
و هر دانهاي
كه در طي اين
دوازده روز
بهتر و بيشتر
رشد ميكرد،
آن دانه را
براي كاشت آن
سال به كار ميبردند
و گمان داشتند
اگر روزهاي
نوروزي به
اندوه بگذرد،
همه سال به
اندوه خواهد
گذشت. بسياري
از اين باورها
هنوز برجا
است، مختصر آن
كه دوازده روز
آغاز سال نماد
و مظهر همه سال
بود.
اما اگر در
پايان دوازده
هزار سال جهان
درهم ميشد و
آشفتگي
نخستين باري
ديگر باز ميگشتد،
و اگر به نشان
آن، در پايان
هر سال نظم و
قانون از ميان
برميخاست،
پس در پايان
دوازده روز
نيز يك روز
نشان آشفتگي
نهايي و پايان
سال را بر خود
داشت. در اين
روز كار كردن و
نظام عمومي را
رعايت كردن
نيز از ميان
برميخاست و
شايد عياشيها
و ارجي، باري
ديگر براي يك
روز باز ميگشت.
نحسي سيزدهم
عيد نشان فرو
ريختن واپسين
جهان و نظام آن
بود.
واپسين نكته
درباره آيينهاي
نوروزي هفتسين
است. در اين
باره،
نگارنده تنها
به حدسي متوسل
ميشود كه صحت
آن با خدا است.
نگارنده هفتسين
را در ارتباط
با هفت سياره
ميداند كه
سرنوشت بشر در
دست آنان
شمرده ميشد و
مسلما هفت
سياره در امر
تقدس عدد هفت
موثر بوده است
و گمان بر اين
بود كه اگر كسي
هر هفت را در
اختيار داشته
باشد _ يعني
نظر لطف هر هفت
سياره را به
خود جلب كند _
خوشبخت خواهد
بود.
يادداشتها
* مجله چيستا،
سال دوم،
شماره 7/8،
نوروز 1362.
حاجی فيزوز چه پديده ای است؟
بدنبال پخش مطلبی در مورد خودداری از سياه کردن روی حاجی فيروز و خواندن سرود "همراه من" بجای "ارباب خودم" بر آن شدم تا مطالبی در باره حاجی فيروز جمع آوری کنم.
درتماسی که با آقای دکتر شفا و تاريخ نگار و محقق مشهور آقای مهدی شمشيری داشتم ريشه حاجی فيروز در ايران را بصورت زير خلاصه می کنم .
از آنجائيکه در گذشته تاريخ و مراسم ما را به دليل تهاجم اسلامی مورد تاخت و تاز قرار داده اند به وجود آمدن حاجی فيروز هم که نشان از تهاجم عرب ها به کشور ما دارد می بايستی مورد تحقيق قرار گيرد.
باور های ايرانيان به زندگانی برابر ميان زنان و مردان بصورت صلح آميز و احترام به پديده های طبيعت در سراسر سنگ نبشته ها و کنده کاری های بدست آمده و در معماری های باستان به آسانی به چشم می خورد. شيوه برگزاری جشن های ايرانی نيز بر اين پايه استوار است که همگی آئين های ايرانی بر منبای جشن و شادی استوار بوده و خاص قوم ويا مذهبی نبوده است. همه مردان و زنان در کنار هم با شاد باشی ها و سرود های دسته جمعی ضمن شکر گذاری از داده های طبيعت با آدابی که همراه با انگيزه پاکيزگی و پاسداری از زيست و همزيستی بشر بوده است جشن های گوناگون برگزار می کردند.
اين تعريف کوتاه در مورد جشن های ايرانی با پديده "حاجی فيروز" تاحدی منافات پيدا میکند و نشان از آن دارد که اين شخصيت در تاريخ باستان وجود نداشته است و با يک گرايش در جهت اسلام در سال های نه چندان دوری در بين ايرانيان رواج داده شده است. زيرا در تاريخ ايران تا پيش از ظهور اسلام اثری از "ارباب" بطور کلی چه بصورت نوکر و چه بصورت برده وجود ندارد. آثار تاريخی نشان می دهد که در ساخت کاخ های ايران باستان و آبادانی؛ هم از زنان و هم از مردان بطور مساوی استفاده شده و در مقابل کار انجام شده حقوقهای مساوی و در بعضی جهات حقوق زنان بر مردان افزون تر پرداخت شده و کسی بصورت برده بکار گمارده نشده است.
اگر به تاريخ عرب مراجعه کنيم در خواهيم يافت که اولين برده فروشی در اسلام توسط پيغمبر اسلام صورت گرفته است. وقتی محمد بر قبيله "بنی قريضه" فاتح شد مردان آنها را کشت و اکثرزنان سهم خود را که اسير کرده بود به يمن فرستاد و در مقابل فروش آنها اسلحه تهيه کرد و در جنگ های بعدی از آن سلاح ها استفاده نمود .
خاستگاه جشن های ايران نه از مذهب بلکه از پديده های طبيعی کيهانی و زمينی، زيست انسانی سرچشمه می گيرد، هيچ جشنی در ايران باستان با نيرو های نا ديدنی، ايزدان و دنيای بهشت و جهنم پيوند ندارد. به زبان ساده تر برخلاف باور يونانيان و مردم ميان دو رود دجله و فرات خرافات مذهبی در ايران رواج نداشته است، برخلاف يونانيان و مردم ميان دو رود آريائی ها مظهر خشم و خشونت، آدم ربائی، تجاوز و ترس را به خدايان و يا به کسانی در روی زمين نسبت نداده اند تا مردم را از لمس نشدنی ها بترسانند. اين ظريف نگری نشان می دهد که داشتن ارباب در ايران پيش از اسلام ميسر نبوده و سرود هائی که "حاجی فيروز" می خواند نمی تواند ريشه باستانی داشته باشد. ايزد ايرانی همواره مظهر خوشی، شاد باشی و "سرای سپند" که جايگاه مينويان است به غم و تنهائی آلوده نيست.
حتی می بينيم که جشنی بنام "بَمو" يکی از جشن های بزرگ مانوی با شادی و سرود در روز درگذشت مانی برگزار ميشده است و برخلاف داده های اسلام ناله، موی کندن و چنگ به صورت کشيدن و گريبان شکافتن، قمه زدن و زنجير به پشت کوبيدن و خاک بر سر کردن فقط در اسلام ظاهر شده است و يا پيرايه هائی است که به آن بسته شده است. امروز هم بعضی نقاط ايران خاکسپاری را باساز و دهل به انجام می رسانند.
در حاليکه مراسم يونانی و اسلامی خطی است مراسم ايرانی شکلی دايره گون دارد که اين می تواند نشان از دانش ايرانيان به گردش زمين و گردش کهکشان ها داشته باشد. می بينيم که بهار را با واژه "زايش دوباره" همراه می کنند. در جشن "اسپندگان" باروری دوباره زمين را سپاس می دارند، جشن درخت کاری هرسال تکرارش در همان روز است، مهرگان به روز ديگر بجز روز مهر که در ماه مهر قرار میگيرد تغير جا نمی دهد.
در حاليکه "حاجی فيروز" با واژه های پيداشده بعد از اسلام (حاجی) بجای پير و (فيروز) بجای پيروز و شايد "نوروزی" ويژگی خاص روز هائی بوده است که نشان از سنتی کاملا جديد و خاص گروهی از ايرانيان (بيشتر تهران) دارد. زيرا ريشه های آن در استان های ديگر ايران کمتر يافت می شود. در خراسان ما با نام "بی بی نوروزک" در اراک "ننه نوروز" در کرانه های خليج پارس "ماتارا نوروز" در گيلان "پير بابا، يا آروس گـُـلی – عروس گُلی" و پير نوروزی و بابا نوروز و يا عمو نوروز بر می خوريم که هيچکدام از اين مراسم با سياه کردن صورت و رقص وابستگی و التماس يک انسان به انسان ديگر همراه نيست.
آنچه مسلم است بعد از پيدايش اسلام در ايران تا پيش از قاجاريه مراسمی که نشان از رقص و تفريح در کوچه و بازار داشته باشد يافت نمی شود. در دوره صفويه و پيش از آن به دليل گرايش های مذهبی پادشاهان آن زمان اجرای برنامه های ساز و دهل در کوچه و بازار را منع کرده ويا مردم جرات نيافته اند تا به تفريح های عمومی بپردازند.
نکته ظريف ديگر از مراسم باستانی ارتباط مستقيم آن با زنان ( در نام های بالا بيشتر از ماما يا ماتارا و يا ننه استفاده شده است) می باشد؛ درحاليکه از زمان پيدايش "حاجی فيروز" اين شخصيت فقط به يک "مرد" با روی سياه که مرتبا التماس و ابراز بندگی می کند واگذار شده است.
همانطور که در بيشتر نمايش های بعد از اسلام مردان در لباس زنان جای زنان را پر کرده اند؛ قرمز پوشی وسياه چهرگی "حاجی فيروز" احتمال خفيف کردن زنان و تشبيه آنها به بردگان در پيروی از دستورات مذهبی وجود دارد.
در دوران قاجاريه بيشتر در اطراف تهران گروهی دو نفره و در بعضی موارد سه نفره با اجرای سرنا و دهل و بچه ای که می رقصيد و گاهی عنتری که اداهای شيرين و خنده دار انجام ميداد مرسوم شد. اين دوره گردی برای کسب در آمد بود و بهيچوجه جنبه ملی و باستانی در آن وجود ندارد. بعداز مشروطه اين مراسم با حاجی فيروز که نمادی از مير نوروزی داشت به اين جمع اضافه شد و يا بجای بچه و عنتر در روز های نوروز حاجی فيروز جای آنرا گرفت.
سرود هائی که حاجی فيروز می خواند و خود را برده انگاشته و درخواست خنده و شادی از ارباب خود دارد نشان از خشونت مذهبی دارد که پيش از قاجار بر همه جا حاکم بوده که می تواند به التماس وزاری يک برده در مقابل درخواست ارباب به انجام کارهای سنگين تشبيه کرد.
مراسم "گل گردانی" توسط "مامای مروسه" در آسيای ميانه در آخرين شب سال و انتظاربه ميان آوردن خوراکی ها و شمع و چراغانی توسط "بانوی خانه" و آويختن گل های صحرا که در آستانه بهار می رويد توسط دختران همراه با رقص های شادی زا هرگز ريشه "حاجی فيروز" نبوده است. مشابه همين مراسم و شاد باشی در گيلان و طالش ديده می شود که ريشه شاد باشی های باستانی را دارد و ارتباطی با حاجی فيروز ندارد .
حاجی فيروز دگرگون شده و شايد بتوان گفت اسلاميزه شده "ننه نوروزو يا بابا نوروز" است که بعد از قاجاريه به ميان مردم آمده است. مير نوروز همانند حاجی فيروز کارکرد يکسانی داشته و پيام آور نوروز بوده است. در تاريخ باستان پادشاهی يکروزه "مير نوروز" به هنگام جشن نوروز بی ترديد گونه ای از برابر قرار دادن مردم عادی با پادشاه است در حاليکه حاجی فيروز با خواندن سرود "ارباب خودم" نشان از بردگی اين موجود که مرتب تمنای شادی دارد، می باشد.
شخصيتی که با صورت سياه و خواندن آواز های بردگی برای ما آشنا است جز در تهران در شهرستان ها و گوشه های ديگر ايران ديده نشده و چنين موجودی در بين سال های هجوم اعراب تا زمان قاجار در ايران آثاری از خود باقی نمی گذارد. درست است که برخی از اجزاء شادی زای حاجی فيروز نشان از شاد باشی های ايران باستان دارد ولی ترکيب امروزی آن با باور های همزيستی مسالمت آميز و برابری رنگ ها و نژاد ها بهيچوجه با حقوق انسان ها مطابقت ندارد و در برخی موارد از جانب غير ايرانيان بخصوص کسانی که از نژاد سياه می باشند بعنوان توهين بحساب می آيد.
ميدانيم که در شاهنامه هيچيک "سياهی سرما" و "سياهی گرگ" ارتباطی با برده داری ندارد ولی سياه بودن صورت حاجی فيروز و شعر "ارباب خودم" او را چه به منزله نوکر و ارباب و چه بصورت برده تلقی شود غير قابل پذيرش می کند ويک سنت تحميلی اسلامی بحساب می آيد.
مسئله برده پس از پيدايش اسلام و هجوم اعراب به ايران رواج پيدا کرد وگرنه آثاری از آن در منابع زرتشتی و آثار باستانی ايران يافت نمی شود. و تجارت برده و شغل برده داری در فرهنگ ايرانی نا آشنا است در حاليکه برده در يونان و اسلام نقش اصلی را در ساختار اجتماعی بازی می کند.
درحاليکه در يونان قديم دموکراسی ونظام اداری فقط به مردان که اقليت ناچيزی را تشکيل می دادند محدود می شد و زنان به صورت ابزار شهوترانی بکار گرفته می شدند در ايران باستان زنان جايگاه والائی داشته و چندتن از افسران و دريادار های ايرانی زن بوده و مورد توجه شاهان و فرماندهان لشکر بوده اند. البته بحث در باره برده داری دوران بسيار کهن و پيدايش زمين داران و سرمايه داران و کاهنان دينی موضوعی جدا از اين بحث می باشد.
اخيرا بيشتر حاميان جمهوری اسلامی مدعی شده اند حاجی فيروز نماد بازگشت از سرزمين مردگان است و حاجی فيروز يک سنت ميان دورودی (بين النهرينی) و جشنی غير آريائی می باشد، اين مورد با استناد به داده های تاريخی بهيچوجه درست نيست و اصولا رفت و آمد مردگان در آئين های ايرانی جائی ندارد. حتی نمیتوان سياهی روی حاجی فيروز را به "سرای سيند" نسبت داد زيرا سرای نور و سرود که سرزمين فروَهـَر ها است نه تنها سياه نيست بلکه فروَهـَر ها در زير زمين نخفته اند و مراسم آنها به مراسم اسپندگان و جشن نوروز شباهت دارد و هيچگاه آوردنده پيام "سياهی" و "غم" نبوده است.
از آنجائيکه ملايان با هجوم اخير خود دست به ايران ستيزی زده و در قصد جايگزين کردن مراسم مذهبی با سنت های باستانی ايران و برچيدن و جايگزينی نوروز با مراسم عزاداری و سوگواری دارند بر ما است بجای ترويج ابزار اسارت آنها با تمام نيرو ضمن برگزاری هرچه باشکوه تر مراسم ملی و باستانی با کنار انداختن هر ابزاری که به برده داری و صغير نمودن ايرانيان منتهی می شود با آنها مبارزه کنيم. هر ايرانی وظيفه در حفظ سنت ها و مراسم باستانی ايران دارد و شما و من با همبستگی ميتوانيم دشمنان تاريخ و فرهنگ ايران را زدوده و شاد باشی های سالانه را برای هميشه جاودانی کنيم.
امسال با "مير نوروزی" با "عمو نوروز" بجای "حاجی فيروز" و با روی شاداب و با لبخندی به پهنای صورت کودکان، پيران و جوانان جشن های چهار شنبه سوری، نوروز و سيزده بدر را مثل هميشه برگزار خواهيم کرد.
ح-ک
از سايت استاد مرادي غياثآبادي
نوشتاري كه در پي ميآيد، متن مصاحبه كميته بينالمللي نجات آثار باستاني دشت پاسارگاد با من است كه پيش از اين در تارنماي نجات پاسارگاد منتشر شده است. منظور اصلي از اين گفتگو چنين بوده كه آيا سياه نكردن چهره عمو نوروز (يا حاجي فيروز) مغايرتي با سنتهاي ملي دارد؟
حاجي فيروز چيست؟
اجازه بدهيد از يك پيشسخن كوتاه بياغازم. خاستگاه جشنها و آيينهاي ايراني، پيوندي ژرف و شگرف با پديدههاي كيهاني و هستيشناسانه، و همچنين با ويژگيهاي اقليمي و زيستبومي دارد. اما روش برگزاري اين آيينها در فرهنگ ايراني، بيشتر از ديگران با واقعيتها نزديكي دارد و رمزينههاي موجود در آن به يكپارچگي با دنياي نيروهاي مينوي و ايزدان پيوند نميخورد. به ديگر سخن در بارورهاي ايراني –برخلاف باورهاي يونان و مياندورورد- دسترسي به جهان ايزدان براي مردمان امكانناپذير است. آسمان و نيروهاي آن ممكن است تأثيري بر فرايندهاي زميني داشته باشند، اما زمين و باشندگان آن كمترين دخالتي در حوزه تواناييهاي ايزدان ندارند.
در باورهاي كهن سامي و مياندورودِ پيشآريايي و نيز يونان عصر كلاسيك، خدايان گاه مظهر خشم و خشونت و آدمربايي و تجاوز و خشكسالي و ترس هستند؛ اما در فرهنگ ايراني، پروردگار و ايزدگان، هميشه و همواره مظهر نيكي و خيرخواهي براي مردمان و باشندگان روي زمين هستند و «سراي سپند» كه جايگاه مينويان دانسته ميشود، سرايي است كه در آنجا تنها «نور و سرود» وجود دارد. از اين رو است كه مرگ در باورهاي ايرانيِ كهن، نه تنها پديدهاي غمناك دانسته نميشده، كه گاه موجب سرور و شادماني هم ميشده است. جشن «بَـمو» يكي از بزرگترين جشنهاي دين مانوي، با شادي و ساز و سرود، در روز درگذشت ماني- پيامبر بزرگ ايراني- برگزار ميشده است. در نگاركندهاي دخمههاي هخامنشي، اثري از ناله و مويكندن و روي چنگزدن و گريبان دراندن و گريه و زاري ديده نميشود. در سراسر شاهنامه هيچ آيين سالگرد مرگي گزارش نشده است و امروزه هم گاه آيينهاي خاكسپاري مردگان در برخي نواحي ايران، همچون لرستان و بختياري، با ساز و سرود برگزار ميشود.
از سوي ديگر، در حاليكه در فرهنگ يوناني، گذر تاريخ شكلي خطي و ممتد دارد، در باورهاي ايراني گذر زمان و تاريخ، شكلي چرخي و تكرارشونده در پيش دارد. از همين رو، نوروز نيز نه تنها آغاز بهار، بلكه آغاز هستيِ زميني و نمادي از آغاز آفرينش و زايش دوباره آن است. «زايشي» كه در آغاز اسفندماه و در جشن اسفندگان «باروري» آنرا گرامي داشته بودند. اينرا نيز بايد بيفزايم كه نوروز لزوماً آغاز سال نو نيست. چرا كه در گذشته گاهشماريهاي گوناگون ديگري نيز در ايران روايي داشته و هنوز هم دارد كه مبدأ سالشماري آنها در پارة ديگري از سال ميبوده است. براي نمونه مبدأ سال از آغاز زمستان كه با تغييراتي در گاهشماري ميلادي پابرجا مانده است و بيروني آنرا «ميلاد خورشيد» ميداند و نه ميلاد مسيح. متأسفانه امروزه با تبليغاتي گسترده، چنين متداول كردهاند كه مردمان بجاي شادباش و تبريك عيد و «نوروز» به تبريك «سال نو» بپردازند.
اما در باره حاجي فيروز ميتوان گفت كه نام «حاجي فيروز» و ويژگيهاي خاص امروزين او، همچون پوشاك سرخ و سياهي چهره و ترانههاي ويژهاش، سنتي كاملاً جديد و خاص تهران معاصر بوده است. اما شخصيت او به عنوان «پيامآور نوروزي» به گونههاي مختلف از ديرباز در سراسر ايرانزمين روايي داشته و دارد. در نواحي گوناگون او را با نامهاي متفاوتي ميشناسند: در خراسان و بخشهايي از افغانستان «بيبي نوروزك»، در خمين و اراك «ننه نوروز»، در كرانههاي خليج فارس «ماما نوروز»، در گيلان «پير بابا» و «آروس/ عروس گلي»، در آذربايجان «ننه مريم»، در تاجيكستان و بخاراي شريف و ديگر واديهاي ورارود «ماما مروسه» و نامهاي مشهور ديگري همچون بابا نوروز و عمو نوروز.
ميبينيم كه در بيشتر نواحي، شخصيت نوروزي ما، جنسيت زنانه دارد. اما با اين حال هنگام اجراي نمايشها، مردي در پوشاك زنانه ميرود و بجاي زنان اجراي نقش ميكند. البته به نظر ميآيد كه بركنار نهادنِ زنان از اين نمايش، مانند اجراي نقش زنان توسط مردان در تعزيهخواني، رسمي تازه و برگرفته از دستورهاي مذهبي جديد باشد.
شيوه اجراي نمايشها در نواحي گوناگون، زمان مراسم و حتي ترانههايي كه سروده ميشود، گاه با يكديگر متفاوت هستند و اين تفاوتها ناشي از ويژگيهاي خاص هر ناحيه است. در آسياي ميانه و در آخرين شب سال، انتظار «ماماي مروسه» را ميكشند و بانوي خانه، خوراكيهايي همچو سمنك (سمنو) را در آوندهايي بسيار تميز و آراسته، بر دسترخواني (سفرهاي) ميگذارد تا شب هنگام او آنها را بركت دهد و بچشد و ببوسد. پيش از آمدن ماماي مروسه، مراسم «گلگرداني» يا «گل نوروزي» برگزار ميشود و در اين مراسم گروهي از مردم، نخستين گلهاي روييده در صحرا را ميچينند و همراه با شادي و آواز در كوچهها ميگردانند. اين آيين با تفاوتهايي در گيلان و كوهپايههاي تالش نيز برگزار ميشود. در آنجا «آروس گلي» و «پير بابا» با يك خرس و با دستههاي گل و پوشيدن پوشاك سرخ و كلاه بوقي (يادمان ميترا) به ترانهسرايي و دايرهزني و كارهاي خندهآور ميپردازند. در هزارهجات افغانستان و در دامنههاي كوه بابا، نيز «بيبي نوروز» با پوشيدن پوشاك خندهدار و آوازخواني به شاد كردن مردم ميپردازد. (حاجي فيروز بيشتر از همه جا، شبيه اين دو نمونه اخير است). همچنين براي تحليلي جالب و مفيد در باره پوشاك و كلاه بوقي باستاني، مقاله The History of Marianne's Cap از آقاي دكتر محمد حيدري ملايري، اخترفيزيكدان رصدخانه پاريس را ببينيد.
آيا حاجي فيروز را ميتوان به قبل از اسلام ربط داد؟
حاجي فيروز، شكل دگرگونشدة ننه نوروز يا بابا نوروز است. گونه اصلي آن كه در نواحي مختلف، روايي دارد، بيگمان آييني بسيار كهن براي آورنده پيام نوروزي و آورنده نويد سالي نيك است. اما شكل امروزين آن به سده معاصر مربوط ميشود.
آيا مير نوروزي ربطي به حاجي فيروز دارد يا شخصيت جداگانهاي دارد؟
مير نوروزي هم از ديگر نسخههاي بابا نوروز است و كاركردهاي يكساني داشته است. اما تفاوتهايي اندك در گذر زمان و در نواحي گوناگون بديهي است. براي نمونه، تاريخنامههاي سدههاي ميانه از پادشاهي يكروزه او به هنگام جشن نوروز ياد كردهاند كه بيترديد گونهاي نمايش مطايبهآميز بوده و آنچنان كه برخي تصور كردهاند، بهيچوجه قدرت اجرايي نداشته است.
آيا لزوماً بايد براي حفظ سنت، صورت حاجي فيروز را سياه كرد و شعر «ارباب من» را خواند؟
با توجه به نمونههاي كمي كه در بالا گفته آمد، دانسته ميشود كه شخصيتي كه بيشتر با نام حاجي فيروز براي ما آشنا است، در نواحي گوناگون و با بهرهگيري از ويژگيهاي اقليمي آن ناحيه، نامها، پوشاك و نمايشهاي متفاوتي دارد و اتفاقاً در بيشتر نواحي، چهره او را سياه نميكنند. از اين رو سفارش به سياه نكردن چهره حاجي فيروز، مغايرتي با سنتهاي ملي ندارد و حتي ترانه «ارباب من» نيز جز در تهران، در جاي ديگري بگونه اصيل شنيده نشده و پيداست كه سنتي ديرپا نيست كه نخواندن آن بيتوجهي به باورها دانسته شود. شهرت زياد حاجي فيروز با ويژگيهاي خاص و معروف آن در تهران و شهرهاي بزرگ نتيجه كاربرد زياد آن در تلويزيون و رسانهها بوده و پژوهشهاي مردمي، نمونههاي سنتيِ فراگير آنرا تأييد نكرده است. درست است كه تك تك اجزاي آن از نمونههاي كهن برگرفته شده، اما تركيب نهايي و فعلي آن جديد است و حتي نام او نيز مانند ديگر نامهاي ياد شده بالا نشانهاي از ديرينگي در بر ندارد.
آيا اين دو خصوصيت حاجي فيروز اشارهاي بر وجود بردهداري در گذشته ايران نيست؟
سياهي رخساره، نمونهاي است كه در ديگر آيينهاي نمايشي ايران در فصل زمستان ديده ميشود. در جشن «برفي» (كه در محلات و ورارود به مناسبت بارش نخستين برف سال برگزار ميشود)، چهره كساني را سياه ميكنند و در بازيها و آيينهايي همگاني بگونه خندهآوري او را در كوچهها ميگردانند و سنگباران ميكنند. در اينجا سياهي نماد سرما و شبهاي بلند و سرد زمستان است و ميدانيم كه در داستانهاي مردمي و حتي در شاهنامه فردوسي، بين سرما و زمستان، با سياهي و گرگ سياه ارتباطهايي وجود دارد و نمايشهاي پيوسته با سياهبازي، در گذشته شيوهاي نمادين در مبارزه با سرما ميبوده است و ارتباطي با نژاد سياه ندارد. از سوي ديگر ترانه «ارباب من» نيز علاوه بر اينكه ترانهاي كاملاً جديد است و به باورهاي كهن مربوط نميشود، اما منظور از آن روابط برده و ارباب نيست؛ بلكه حداكثر رابطه نوكر با ارباب را در نظر دارد.
پس اين دو ويژگي حاجي فيروز، ارتباطي با بردهداري ندارد و شواهدي از نظام بردهداري در ايران تاكنون به دست نيامده است. درست است كه منابعي از وجود برده در ايران دوره اسلامي و نيز در عصر ساساني خبر ميدهند و حتي در منابع فقهي اسلامي، شرايط و احكامي براي آنان آورده شده و در منابع زرتشتي همچون دينكرد از خريد و فروش و شرايط آزادي آنان سخن رفته است؛ اما همه اينها تنها رويدادهايي استثنايي بوده كه توسط برخي مالكان انجام ميشده است و كاركردي فراگير در ايران و در ميان ديگر هيچيك از اديان ايراني نداشته است. به عبارت ديگر برده و بردهداري به مفهوم واقعي غربي آن Slavery هيچگاه در ايران پا نگرفته و ميبينيم كه در ادبيات و روايتهاي مردمي و كتيبهها و نگاركندهاي ايران اثري از آن ديده نميشود و نهادها و مناسبات بردهداري و شغلهاي وابسته به آن مانند بردهفروشي، تجارت برده و غيره در فرهنگ ايراني كاملاً ناشناخته است. اين در حالي است كه ميدانيم بردگان يونان بخش بسيار بزرگي از جمعيت را تشكيل ميدادند و دموكراسي آتن يا نظام مردمسالاري يوناني تنها شامل حال مردان آزاد (و فقط مردان) كه اقليت ناچيزي را تشكيل ميدادند، ميشد. البته بحث در باره بردهداري در دوران بسيار كهن (حدود پنج تا شش هزار سال پيش) و پيدايي زمينداران و ارباب سرمايه و متعاقب آن پيدايي حكومتها و كاهنان ديني به عنوان حافظان منافع سرمايهداري و فئوداليسم، موضوعي گسترده و بيرون از بحث فعلي است.
آيا حاجي فيروز ربطي به فروهرها يا دنياي مردگان دارد و آيا صورت سياه او نشاني از اين دارد كه از مردگاني بوده كه به زندگي بازگشته است؟ چون خانم دكتر مزداپور به نقل از دكتر مهرداد بهار نكاتي را نقل كردهاند كه در سايت راديو بيبيسي منتشر شده است. او ميگويد كه بموجب يك لوح اكدي از بينالنهرين، سياهي صورت حاجي فيروز به دليل بازگشت او از سرزمين مردگان است و اصولاً نوروز جشني غير آريايي و مربوط به پيش از آمدن آرياييان به ايران است و حاجي فيروز از يك سنت بينالنهريني گرفته شده است كه در آنجا دوموزي با لباس قرمز و دايره به زير زمين فرستاده ميشود تا اينانا به روي زمين بازگردد و زمين دوباره بارور شود. در اين باره چه ميتوان گفت؟
براي اين پرسش بايد به نكات گوناگوني پرداخت. نخست اينكه در باورهاي ايراني، رفتوآمد به سراي مردگان جايي ندارد و فروهرها نيز نه تنها سيهرو نيستند، بلكه از آنجا كه سرشتي اهورايي و سپند دارند، دربردارنده ويژگيهاي «سراي سپند»، سراي نور و سرود هستند. فروهرها در زير زمين نخفتهاند، بلكه در آسمانها در پروازند. (اينكه نقش گوي بالدار را نشان فروهر ميدانند، اشتباهي بسيار فراگير است كه هيچ دليلي آنرا پشتيباني نميكند) دوم اينكه، درست است كه بخشهايي از مراسم نمادين ازدواج تموز و دوموزي و پوستههايي از آن شباهتهايي با جشن اسفندگان و جشن نوروز دارد، اما تنها يكي از نسخههاي گوناگون شخصيتهاي «پيامآور نوروزي» است كه پيش از اين به برخي ديگر از آنها اشاره شد و نميتوان آنرا خاستگاه آيينهاي نوروزي ايرانيان دانست. در واقع چنين آيينهاي كهني در سرزمينهاي گوناگون با هنجارهاي پيوسته به خود منطبق ميشدهاند.
دوم اينكه، آغاز بهار و رفتن سرما و كمبود مواد غذايي و آمدن دوباره گرما و آرامش و فراواني، جشني برگرفته از پديدهاي طبيعي است كه بيترديد توسط همه مردمان جهان بدون اينكه از يكديگر الهام گرفته باشند، گرامي و فرخنده دانسته ميشده است و نميتوان هيچ قومي را ايجادگر آن دانست.
سوم اينكه، سرزمين بينالنهرين يا مياندورود (و همچنين نيل عليا) تا پيش از حدود شش هزار سال پيش، منطقهاي مرطوب و باتلاقي بوده و اثري از استقرارها انساني در آنجا يافت نشده است. در حاليكه هزاران سال پيش از آن در سرزمين ايران دورههاي يكجانشيني و استقرار در روستاها آغاز شده بوده است. به نظر نميآيد كه مردمان ايراني در طول چند هزار سال، گذر زمستان و آمدن بهار را درك نكرده باشند تا در هزارههاي سپسين آنرا از ديگران بياموزند. از سوي ديگر اينرا نيز ميدانيم كه يكي از اقوامي كه پس از خشكشدن مياندورود به آنجا كوچيدند، ايرانيان بودند.
چهارم اينكه، پس از گذشت دهها سال از پيدايش فرضيه نااستوار مهاجرت آرياييان به ايران، هنوز دلايل پذيرفتني در تأييد آن به دست نيامده در حاليكه دلايل بيشماري در رد چنين انگاشتي فراهم شده است. در اينجا توجه خوانندگان علاقهمند به مسئله مهاجرت وهمي آرياييان به ايران را به كتاب پرارزش آقاي دكتر جهانشاه درخشاني به نام «آرياييان، مردم كاشي و ديگر ايرانيان» (تهران، 1382)، پيشگفتار خانم يانا مدودسكايا بر ترجمه فارسي كتاب خود «ايران در عصر آهن» (ترجمه علياكبر وحدتي، تهران، 1383) و كتاب اين نگارنده به نام «مهاجرتهاي آرياييان و چگونگي آبوهوا و درياهاي باستاني ايران» (چاپ دوم، تهران، 1383) جلب ميكنم. چكيدهاي از اين كتاب را در مقالههاي ايران سرزمين هميشگي آرياييان و Persia, The Immemorial Land of Aryans ببينيد.
+ نوشته شده در سه شنبه 16 اسفند1384ساعت 23:53 توسط رضا مرادي غياثآبادي