شب يلدا ، شب چله، آغاز چله (چهله) بزرگ 

چهل شبانه روز از اول ديماه - روز بعد از شب يلدا- تا دهم بهمن - جشن سده

Happy Yalda, Yuletide, Mithrakana, Chelleh

Birth of Mehr/Mithra/Light/Jesus Christ

 

Yalda_Sun_Night.jpg (9335 bytes)

يلدا ، کلمه اي سرياني به معناي زايش 

Mithra.gif (65586 bytes)

جشن زايش ميترا-مهر

شبي که روز بعد از آن مهر/ميترا/خورشيد دوباره زاييده ميشود-روز شروع به بلند

 شدن ميکند، به گرما و روشنائي شبانه روز افزوده ميشود-

 

بلند ترين شب سال 

طول تاريکي شب: 15 ساعت و 54 دقيقه 

بطور مثال در ونکوور کانادا-سال 3739 زرتشتي، 21 دسامبر 2001

 

winter Solstice

 

Winter_Solstice_NASA.gif (49098 bytes)

Details from NASA

 

Winter Solstice happens at 11:21 am on 21st Dec 2001 (PST)

Longest night of the year

15 hrs and 54 minutes from Sunset of 21st

Dec to Sunrise of 22nd Dec 2001 (PST))

 

 

آخرين شب ماه آذر

معمولا در 21 دسامبر و گاهي در 22 دسامبر واقع ميشود

سرو مقدس ايرانيان - جشن نور- پيروزي نور بر تاريکي

Original Celebration of Christmas has been due to

birthday of Mithra/Mehr (21st Dec) celebrated in Rome

and other parts of Europe by Mithraists. 

Coincidence with Jewish Hanukkah (Festival of Lights) is not just an accident. 

¢ëCq PGvDÜØF DJÞoC pËëk êDçpèz ÞÖo (Dçêpè×)êDèìñCpOì× Co pG×Dvk 21

ok ,lì¡Çì× CqCok éF Hz lÜZ éÆ lÛkpÇì× íÛD¡¾C oßÛÞ lÜO¾pËì×Ý¡V CpìO×

fìw× Mp©d ¢ëCq éF Co DèÜ¡V ÝëC DwìÏÆ ÝìÎßòw×êkÔì×ÖoDèZ ÚpÂ

4 ½ÔOhC .lz PìGSN pG×Dvk 25 qÞook DèÜ¡V ÝëCÞ lÛkCk PGwÛ

.lzDGì× éwìGÆêDèÎDv ÝO¾pËÛ/ÝO¾pÊp²Û ok Pϵ éF qÞo

 

íÂDF êoDRA P¡Noq ÝìñC ok íñCpOì× ÌÜçp¾ Þ ECkA qC

,éOzCk P¿ÎDi× P¡NoqßzC é¿wϾ DF éÆ íñDèOØwÂ Þ ælÛD×

.lëkpÊ ½nd ,krëCpè× Ý¡V ok MDÛCßìdÚkpÆ íÛDFp ÐS×

 

 

Clips For Yalda:                                                               

زنده رود – www.zendehrood.com
ايران كليپ – www.iranclip.com
نغمه – www.naghmeh.com
فلش نامه سياه سپيد www.siahsepid.com

 

دکتر «فریدون جنیدی» :جشن شب يلدا، جشن بزرگداشت علم است
ميراث خبر، گروه فرهنگ، هستي پودفروش _ جشن شب چله، جشن بزرگداشت علم در دوران باستان است. نياكان ما، در 7000 سال پيش، به گاه‌شماري خورشيدي دست پيدا كردند و با تفكر و تامل دريافتند كه اولين شب زمستان بلندترين شب سال است.
دكتر «فريدون جنيدي»، بنيانگذار بنياد فرهنگي نيشابور و متخصص اسطوره‌شناسي و تاريخ باستان، روز سه‌شنبه در سخنراني همايش شب چله به شناخت علوم گاه‌شماري و جغرافيايي در دوران باستان پرداخت و گفت: «هزاران سال است كه جشن شب چله در خانه ايرانيان برگزار مي‌شود. اين جشن حتي در زمان حمله مغول و تركان بي‌تمدن هم برگزار مي‌شد.
استمرار و ادامه برگزاري اين جشن و جشن‌هاي امثال آن نشانه پيوند ناگسستني ايرانيان امروز با فرهنگ نياكان‌شان است. اما آنچه باعث تعجب انسان متمدن و پيشرفته امروزي است، چگونگي دستيابي ايرانيان باستان به گاه‌شماري است كه اين چنين دقيق طلوع و غروب خورشيد را بررسي كرده است.
نياكان ما هزاران سال پيش دريافتند كه گاه‌شماري بر پايه ماه نمي‌تواند گاه‌شماري درستي باشد. پس به تحقيق درباره حركت خورشيد پرداختند و گاه‌شماري خود را بر پايه آن گذاشتند. آنها حركت خورشيد را در برج‌هاي آسمان اندازه‌گيري كردند و براي هر برجي نام خاصي گذاشتند. آنها دريافتند هنگامي كه برآمدن خورشيد با برآمدن برج بره در يك زمان باشد، اول بهار است و روز و شب با هم برابر است. آنها مانند ما مي‌توانستند در شب 6 برج را ببينند. از سر شب يكي‌يكي برج‌ها از جلوي چشم‌ها عبور مي‌كنند. برج بره سپس برج گاو و ... آنها مي‌دانستند 6 برج ديگر كه ديده نمي‌شوند در آن سوي زمين هستند و مردماني در آنسوي زمين 6 برج ديگر را نظاره مي‌كنند. آنها دريافتند كه اول پاييز و بهار روز و شب برابر و در اول تابستان روز بلندتر از شب است. آنها گاه‌شماري خود را بر اساس چهل روز، چهل روز تقسيم كردند. در فرهنگ ايرانيان و نياكان ما عدد چهل مانند عدد شش و دوازده قداست خاصي دارد. واژه‌هاي «چله نشستن»، «چل چلي» و در طبرستان واژه‌هاي «پيرا چله،‌ گرما چله» نشانه اهميت اين عدد در ميان فرهنگ ايراني است. آنها در اصل ماه را به چهل روز تقسيم كردند و نه ماه داشتند. اما پس از مدتي اين روزها به سي روز تغيير پيدا كرد و ماه سي روزه شد.
در شاهنامه آمده است:
نباشد بهار و زمستان پديد نيارند هنگام رامش نويد
اين بيت اشاره به گاه‌شماري سرزمين‌هاي ديگر دارد. گاه‌شماري سرزمين‌هاي ديگر براي بهار و فصل‌هاي ديگر سرآغازي نداشتند و اين نشان مي‌دهد كه گاه‌شماري ايرانيان همواره كامل‌ترين گاه‌شماري بوده است. گاه‌شماري ايرانيان تا زمان دانشمند بزرگ خيام ادامه داشت. با ورود اسلام گاه‌شماري قمري اعراب نيز يكي از گاه‌شماري‌هاي مورد استفاده سرزمين ايران شد. وزراء ايراني خلافت عباسي هر پيشنهادي را كه براي اصلاح تقويم نياكان‌شان مطرح مي‌كردند از طرف پادشاهان عباسي رد مي‌شد. آنها مي‌گفتند اگر تقويم شما اصلاح شود باز به آيين و فرهنگ پيشين خود بازمي‌گرديد. اما در زمان خيام شرايط تغيير كرد. او در سن 28 سالگي هنگامي كه وارد دربار شاه خوارزم مي‌شد، شاه از جاي خود بلند مي‌شد و او را كنار خود مي‌نشاند. احترامي كه پادشاهان به خيام مي‌گذاشتند باعث شد دست او در اصلاح گاه‌شماري ايرانيان باز شود. با اصلاح گاه‌شماري بار ديگر فرهنگ و آيين ايراني زنده شد. سامانيان كه دوستار فرهنگ ايراني بودند، دانشمندان و وزرای ايراني را بدون ممانعت نگهبان مي‌پذيرفتند. اين نشانه فرهنگ غني ايراني است. ما شب چله را جشن مي‌گيريم تا ياد بزرگاني همچون خيام و نياكان دورتر از خيام را گرامي بداريم.»

 

مير جلال الدين کزازي: كريسمس همان شب چله است

ميراث خبر، گروه فرهنگ، هستي پودفروش _ همايش «کاوشی در شب چله» روز سه شنبه در دانشكده داروسازي دانشگاه تهران برگزار شد. در اين همايش دكتر «ميرجلال الدين كزازي» استاد زبان و ادبيات فارسي، به نقش ايزدمهر در مراسم شب چله و تقليد مسيحيان از اين آيين در شب كريسمس اشاره كرد. از دكتر كزازي تاكنون بيش از 38 كتاب و 80 مقاله به چاپ رسيده است.
متن زیر برگرفته از سخنرانی دکتر کزازی در این همایش است:
«شب يلدا، درازترين شب سال و يكي از بزرگترين جشن هاي ايرانيان است. ايرانيان همواره شيفته شادي و جشن بوده اند و اين جشن ها را با روشنايي و نور مي آراستند. آنها خورشيد را نماد نيكي مي دانستند و در جشن هايشان آن را ستايش مي كردند. در درازترين و تيره ترين شب سال، ستايش خورشيد نماد ديگري مي یابد. مردمان سرزمين ايران با بيدار ماندن، طلوع خورشيد و سپيده دم را انتظار مي كشند تا خود شاهد دميدن خورشيد باشند و آن را ستايش كنند. خوردن خوراكي ها و مراسم ديگر در اين شب بهانه اي است براي بيدار ماندن يكي از دلايل گرفتن جشن دراين شب زاده شدن ايزدمهر است.
مهر به معناي خورشيد و يكي از بغان ايراني و هندي است و تاريخ پرستش به سال ها پيش از زرتشت مي رسد. پس از ظهور زرتشت، اين پيامبر ايراني خداي بزرگ را اهوارمزدا معرفي كرد. ايزدان و بغان را به دو دسته اهورايي و ديواني تقسيم كرد. در باور زرشتي، بغان تيره اهورايي ستوده و تيره ديواني نكوهيده شود. يكي از ايزدان اهواريي مهر ايراني و هني بود. مهر ايزدي نيك است و قسمتي از اوستا به نام او، نام گذاري شده است. در مهريشت اوستا آمده است: «مهر از آسمان با هزاران چشم بر ايراني مي نگرد تا دروغي نگويد.»
ايزد مهر در يكي از شهرهاي خاوري ايران از دوشيزه اي به نام ناهيد زاده شد. پس از مدت اندكي كشور به كيش مهرپرستي گرويد. مهرپرستي از مرزهاي ايران فراتر و به رم رفت. پادشاهان رم به آن گرويدند و دين رسمي رم شد. «يوليانوس» يا «ژوليان» يكي از پادشاهان رومي گروه گروه مردم ترسا را به دين مهر مي كشاند و دعوت مي كرد. هنوز هم نيايش هاي اين شاه رومي با مهر برجاست. «اي پدر در آسمان نيايش مرا بشنو» «يوليانوس» در اين نيايش خدا را پدر مي نامد. اين اسمي بود كه ترسايان به تقليد از مهرپرستان بر خداي خود گذاشتند. روميان سال هاي بسيار تولد مهر و شب چله را جشن مي گرفتند و آن را آغاز سال مي دانستند. حتي پس از گسترش دين مسيحيت، باز كشيشان نتوانستند از گرفتن اين جشن ها جلوگيري كنند و به ناچار مجبور شدند به دروغ اين شب را زادروز تولد عيسي معرفي كنند تا روز 25 دسامبر را به بهانه تولد عيسي جشن بگيرند نه تولد ايزدمهر،‌ هنگامي كه به آيين و مراسم مسيحيان در كريسمس نگاه مي كنيم بسياري از نشانه هاي ايراني اين مراسم را در مي يابيم. ايرانيان قديم در شب چله درخت سروي را با دو رشته نوار نقره اي و طلايي مي آراستند. بعدها مسيحيان درخت كاج را به تقليد از مهرپرستان و ايرانيان تزيين كردند. مهر از دوشيزه با كره اي به نام آناهيتا در درون غاري زاده شد كه بعدها مسيحيان عيسي را جايگزين مهر و مريم را جايگزين آناهيتا قرار دادند. يكي ديگر از وام گيري هاي مسيحيان از مهرپرستان، روز مقدس مسيحي يعني يكشنبه است.
Sunday به معني روز خورشيد يا مهر است كه روز مقدس مهرپرستان بود. ارنست رنان درباره آيين مهرپرستي گفته است:‌ «اگر عيسويت به هنگام گسترش خود بر اثر بيماري مرگ ماري باز مي ايستاد، سراسر جهان به آيين مهر مي گرويد.»

 

Yalda banner from Sepidsiah.com

 

 

یلدای ایرانی، شبی که خورشید از نو زاده می شود

یلدا در افسانه ها و اسطوره های ایرانی حدیث میلاد عشق است که هر سال در «خرم روز» مکرر می شود.

میراث خبر، گروه فرهنگ، کیان مهر احمدی_ «ماه دلداده مهر است و این هر دو سر بر کار خود دارند که زمان کار ماه شب است و مهر روزها بر می آید. ماه بر آن است که سحرگاه، راه بر مهر ببندد و با او در آمیزد، اما همیشه در خواب می ماند و روز فرا می رسد که ماه را در آن راهی نیست. سرانجام ماه تدبیری می اندیشد و ستاره ای را اجیر می کند، ستاره ای که اگر به آسمان نگاه کنی همیشه کنار ماه قرار دارد و عاقبت نیمه شبی ستاره، ماه را بیدار می کند و خبر نزدیک شدن خورشید را به او می دهد. ماه به استقبال مهر می رود و راز دل می گوید و دلبری می کند و مهر را از رفتن باز می دارد. در چنین زمانی است که خورشید و ماه کار خود را فراموش می کنند و عاشقی پیشه می کنند و مهر دیر بر می آید و این شب، «یلدا» نام می گیرد. از آن زمان هر سال مهر و ماه تنها یک شب به دیدار یکدیگر می رسند و هر سال را فقط یک شب بلند و سیاه وطولانی است که همانا شب یلداست. »
یلدا در افسانه ها و اسطوره های ایرانی حدیث میلاد عشق است که هر سال در «خرم روز» مکرر می شود.
در زمان ابوریحان بیرونی به دی ماه، «خور ماه» (خورشید ماه) نیز می گفتند که نخستین روز آن خرم روز نام داشت و ماهی بود که آیین های بسیاری در آن برگزار می شد. از آن جا که خرم روز، نخستین روز دی ماه، بلندترین شب سال را پشت سر دارد پیوند آن با خورشید معنایی ژرف می یابد. از پس بلندترین شب سال که یلدا نامیده می شود خورشید از نو زاده می شود و طبیعت دوباره آهنگ زندگی ساز می کند و خرمی جهان را فرا می گیرد.

پیوند یلدا با میترائیسم

از آنچه که از منابع و متون کهن برمی آید، یلدا زاد روز ایزد مهر یا میترا است. ایزدی که در کیش میترائیسم پرستش می شد و این دین، یکی از تاثیر گذارترین مذاهبی بود که نخست در شرق و بعدها در غرب و در دین مسیحیت رد پای بسیاری از خود به جای گذاشت.
ریشه کلمه یلدا متعلق به زبان سریانی است و به معنای تولد یا میلاد است. در برخی منابع آمده است که پس از مسیحی شدن رومیان، سیصد سال پس از تولد عیسی مسیح، کلیسا جشن تولد مهر را به عنوان زاد روز عیسی پذیرفت، زیرا زمان دقیق تولد وی معلوم نبود. در واقع یلدا یک جشن آریایی است و پیروان میترائیسم آن را از هزاران سال پیش در ایران برگزار می کرده اند. وقتی میترائیسم از تمدن ایران باستان به سایر جهان منتقل شد در روم و بسیاری از کشورهای اروپایی روز 21 دسامبر به عنوان تولد میترا جشن گرفته می شد ولی پس از قرن چهارم میلادی در پی اشتباه محاسباتی، این روز به 25 دسامبر انتقال یافت و از سوی مسیحیان به عنوان روز کریسمس جشن گرفته شد. از این روست که تا امروز بابا نوئل با لباس و کلاه موبدان ظاهر می شود و درخت سرو و ستاره بالای آن هم یادگاری از کیش مهر است.

تنوع برگزاری یلدا

یکی از آیین های شب یلدا در ایران، تفال با دیوان حافظ است. مردم دیوان اشعار لسان الغیب را با نیت بهروزی و شادکامی می گشایند و فال دل خویش را از او طلب می کنند. در برخی دیگر از نقاط ایران نیز شاهنامه خوانی رواج دارد. نقل خاطرات و قصه گویی پدر بزرگ ها و مادر بزرگ ها نیز یکی از مواردی است که یلدا را برای خانواده ایرانی دلپذیرتر می کند. اما همه این ها ترفندهایی است تا خانواده ها گرد یکدیگر جمع شوند و بلندترین شب سال را با شادی و صفا سحر کنند.
در سراسر ایران زمین، جایی را نمی یابید که خوردن هندوانه در شب یلدا جزو آداب و رسوم آن نباشد. در نقاط مختلف ایران، انواع تنقلات و خوراکی ها به تبع محیط و سبک زندگی مردم منطقه مصرف می شود اما هندوانه میوه ای است که هیچ گاه از قلم نمی افتد، زیرا عده زیادی اعتقاد دارند که اگر مقداری هندوانه در شب چله بخورند در سراسر چله بزرگ و کوچک یعنی زمستانی که در پیش دارند سرما و بیماری بر آنها غلبه نخواهد کرد.
مردم شیراز در شب یلدا به شب زنده داری می پردازند و بعضی نیز بسیاری از دوستان و بستگان خود را دعوت می کنند. آنها در این شب سفره ای می گسترانند که بی شباهت به سفره هفت سین نوروز نیست و در آن آینه و قاب عکس حضرت علی (ع) را جای می دهند. انواع و افسام آجیل و تنقلاتی چون نخودچی، کشمش، حلوا شکری، رنگینک و خرما و میوه هایی چون انار و به و بخصوص هندوانه خوراکی های این شب را تشکیل می دهند.
در آذربایجان مردم هندوانه چله (چیله قارپوزی) می خورند و باور دارند که با خوردن هندوانه لرز و سوز و سرما به تن آنها تاثیری ندارد.
در اردبیل رسم است که مردم، چله بزرگ را قسم می دهند که زیاد سخت نگیرد و معمولا گندم برشته (قورقا) و هندوانه و سبزه و مغز گردو و نخودچی و کشمش می خورند.
در گیلان هندوانه را حتما فراهم می کنند و معتقدند که هر کس در شب چله هندوانه بخورد در تابستان احساس تشنگی نمی کند و در زمستان سرما را حس نخواهد کرد. «آوکونوس» یکی دیگر از میوه هایی است که در این منطقه در شب یلدا رواج دارد و به روش خاصی تهیه می شود. در فصل پاییز، ازگیل خام را در خمره می ریزند، خمره را پر از آب می کنند و کمی نمک هم به آن می افزایند و در خم را می بندند و در گوشه ای خارج از هوای گرم اطاق می گذارند. ازگیل سفت و خام، پس از مدتی پخته و آبدار و خوشمزه می شود. آوکونوس ازگیل در اغلب خانه های گیلان تا بهار آینده یافت می شود و هر وقت هوس کنند ازگیل تر و تازه و پخته و رسیده و خوشمزه را از خم بیرون می آورند و آن را با گلپر و نمک در سینه کش آفتاب می خورند.
دکتر محمود روح الامینی روایت جالبی از یلدای مردم کرمان ذکر می کند. بنا به روایت او مردم کرمان تا سحر انتظار می کشند تا از قارون افسانه ای استقبال کنند. قارون در لباس هیزم شکن برای خانواده های فقیر تکه های چوب می آورد. این چوب ها به طلا تبدیل می شوند و برای آن خانواده، ثروت و برکت به همراه می آورند.
«جمشید کیومرثی» مردم شناس زرتشتی درباره یلدا می گوید:« نزد ایرانیان، زمستان به دو چله کوچک و بزرگ تقسیم می شود. چله بزرگ از اول دیماه تا 10 بهمن ماه را در بر می گیرد و از 10 بهمن به بعد را چله کوچک می گویند. یلدا، شب نخست چله بزرگ است.»
بنا به روایت او زرتشتیان در این شب جشن می گیرند و فدیه می دهند:« فدیه، سفره ای است که در هر خانه گسترده می شود و در آن خوراکی های مرسوم شب یلدا چیده می شود. زرتشتیان در این شب دعایی به نام «نی ید» را می خوانند که دعای شکرانه نعمت است. خوراکی هایی که در این جشن مورد استفاده قرار می گیرند، گوشت و 7 میوه خشک شده خام (لورک) را شامل می شوند.»
آشوریان ایران نیز در جشن یلدا با سایر اقوام ایرانی شریک هستند. «آلبرت کوچویی» رئیس سابق انجمن آشوریان تهران ضمن تایید این نکته می گوید:« ما معتقدیم یلدا، سنت دیرینه آشوری است. یلدا یعنی تولد و آشوری ها معتقدند به دلیل نزدیکی عید میلاد مسیح و شب یلدا، آشوری ها بعد از مسیحیت، یلدا را به عنوان شب تولد مسیح جشن می گرفتند ولی بعدها به علت تغییراتی که در گاهشماری ها پیش آمد و سال های کبیسه را هم محسوب کردند، این تاریخ تغییر کرد و شب یلدا سه روز عقب تر آمد و ما این سال ها در 4 دی ماه میلاد مسیح را جشن می گیریم.»
وی در ادامه می افزاید:« آشوریان نیز در شب یلدا آجیل مشکل گشا می خرند و تا پاسی از شب را به شب نشینی و بگو بخند می گذرانند و در خانواده های تحصیل کرده آشوری تفال با دیوان حافظ نیز رواج دارد.»

يلدا در روسیه

یلدا که جشنی ایرانی است در کشور روسیه همسایه شمالی ما نیز رواج دارد. دکتر «داریوش کیانی هفت لنگ» مدیر سازمان اسناد ملی ایران درباره برگزاری یلدا در روسیه چنین روایت می کند:« این جشن در روسیه نیز از دیر باز، از روزگاری که هنوز مسیحیت به آن جا راه نیافته بود، به مدت 12 روز پر سرور و پر آئین با آداب ویژه ای برگزار می شده است و گویا هنوز هم در میان دهقاناان و روستائیان معمول است. در روسیه جشن یلدا، عید سالانه دهقانان و روستائیان بود. پختن نان شیرینی محلی به صورت موجودات زنده، بازی های محلی گوناگون، کشت و بذر پاشی به صورت تمثیلی و باز سازی مراسم کشت، پوشانیدن سطح کلبه با چربی، گذاشتن پوستین روی هره پنجره ها، آویختن پشم از سقف، پاشیدن گندم به محوطه حیاط، ترانه خوانی و رقص و آواز و مهم تر از همه قربانی کردن جانوران از آیین های ویژه این جشن بوده و هست....یکی دیگر از آیین های شب های جشن، فالگیری بود و پیشگویی رویدادهای احتمالی سال آینده. همین آیین ها در روستاهای ایران نیز کم و بیش به چشم می خورند که نشان از همانندی جشن یلدا در ایران و روسیه دارند.»

 شب چله

شب زايش خورشيد و آغاز سال نو ميترايي

رضا مرادی غیاث آبادیwww.ghiasabadi.com 

دير زماني است كه مردمان ايراني و بسياري از جوامع ديگر، در آغاز فصل زمستان مراسمي را برپا مي‌دارند كه در ميان اقوام گوناگون، نام‌ها و انگيزه‌هاي متفاوتي دارد. در ايران و سرزمين‌هاي هم‌فرهنگ مجاور، از شب آغاز زمستان با نام «شب چله» يا «شب يلدا» نام مي‌برند كه همزمان با شب انقلاب زمستاني است. به دليل دقت گاهشماري ايراني و انطباق كامل آن با تقويم طبيعي، همواره و در همه سال‌ها، انقلاب زمستاني برابر با شامگاه سي‌ام آذرماه و بامداد يكم دي‌ماه است. هر چند امروزه برخي به اشتباه بر اين گمانند كه مراسم شب چله براي رفع نحوست بلندترين شب سال برگزار مي‌شود؛ اما مي‌دانيم كه در باورهاي كهن ايراني هيچ روز و شبي، نحس و بد يوم شناخته نمي‌شده است. جشن شب چله، همچون بسياري از آيين‌هاي ايراني، ريشه در رويدادي كيهاني دارد.

خورشيد در حركت سالانه خود، در آخر پاييز به پايين‌ترين نقطه افق جنوب شرقي مي‌رسد كه موجب كوتاه شدن طول روز و افزايش زمان تاريكي شب مي‌شود. اما از آغاز زمستان يا انقلاب زمستاني، خورشيد دگرباره بسوي شمال شرقي باز مي‌گردد كه نتيجه آن افزايش روشنايي روز و كاهش شب است. به عبارت ديگر، در شش‌ماهه آغاز تابستان تا آغاز زمستان، در هر شبانروز خورشيد اندكي پايين‌تر از محل پيشين خود در افق طلوع مي‌كند تا در نهايت در آغاز زمستان به پايين‌ترين حد جنوبي خود با فاصله 5/23 درجه از شرق يا نقطه اعتدالين برسد. از اين روز به بعد، مسير جابجايي‌هاي طلوع خورشيد معكوس شده و مجدداً بسوي بالا و نقطه انقلاب تابستاني باز مي‌‌گردد. آغاز بازگرديدن خورشيد بسوي شمال‌شرقي و افزايش طول روز، در انديشه و باورهاي مردم باستان به عنوان زمان زايش يا تولد ديگرباره خورشيد دانسته مي‌شد و آنرا گرامي و فرخنده مي‌داشتند. 

در گذشته، آيين‌هايي در اين هنگام برگزار مي‌شده است كه يكي از آنها جشني شبانه و بيداري تا بامداد و تماشاي طلوع خورشيد تازه متولد شده، بوده است. جشني كه از لازمه‌هاي آن، حضور كهنسالان و بزرگان خانواده، به نماد كهنسالي خورشيد در پايان پاييز بوده است، و همچنين خوراكي‌هاي فراوان براي بيداري درازمدت كه همچون انار و هندوانه و سنجد، به رنگ سرخ خورشيد باشند.

بسياري از اديان نيز به شب چله مفهومي ديني دادند. در آيين ميترا (و بعدها با نام كيش مهر)، نخستين روز زمستان به نام «خوره روز» (خورشيد روز)، روز تولد مهر و نخستين روز سال نو بشمار مي‌آمده است و امروزه كاركرد خود را در تقويم ميلادي كه ادامه گاهشماري ميترايي است و حدود چهارصد سال پس از مبدأ ميلادي به وجود آمده؛ ادامه مي‌دهد. فرقه‌هاي گوناگون عيسوي، با تفاوت‌هايي، زادروز مسيح را در يكي از روزهاي نزديك به انقلاب زمستاني مي‌دانند و همچنين جشن سال نو و كريسمس را همچون تقويم كهن سيستاني در همين هنگام برگزار مي‌كنند. به روايت بيروني، مبدأ سالشماري تقويم كهن سيستاني از آغاز زمستان بوده و جالب اينكه نام نخستين ماه سال آنان نيز «كريست» بوده است. منسوب داشتن ميلاد به ميلاد مسيح، به قرون متأخرتر باز مي‌گردد و پيش از آن، آنگونه كه ابوريحان بيروني در آثارالباقيه نقل كرده است، منظور از ميلاد، ميلاد مهر يا خورشيد است. نامگذاري نخستين ماه زمستان و سال نو با نام «دي» به معناي دادار/خداوند از همان باورهاي ميترايي سرچشمه مي‌گيرد.

نخستين روز زمستان در نزد خرمديناني كه پيرو مزدك، قهرمان بزرگ ملي ايران بوده‌اند (كه هنوز هم حاميان سرمايه‌داري لجام گسيخته انديشه‌هاي عدالت‌جويانه او را سد راه منافع طبقاتي خود مي‌دانند) سخت گرامي و بزرگ دانسته مي‌شد و از آن با نام «خرم روز» ياد مي‌كرده و آيين‌هايي ويژه داشته‌اند. اين مراسم و نيز سالشماري آغاز زمستاني هنوز در ميان برخي اقوام ديده مي‌شود كه نمونه آن تقويم محلي پامير و بدخشان (در شمال افغانستان و جنوب تاجيكستان) است. همچنين در تقويم كهن ارمنيان نيز از نخستين ماه سال نو با نام «ناواسارد» ياد شده است كه با واژه اوستايي «نوسرذه» به معناي «سال نو» در پيوند است.

هر چند برگزاري مراسم شب چله و ميلاد خورشيد در سنت ديني زرتشتيان پذيرفته نشده است؛ اما خوشبختانه اخيراً آنان نيز مي‌كوشند تا اين مراسم را همچون ديگر ايرانيان برگزار كنند. متأسفانه در گاهشماري نوظهوري كه برخي زرتشتيان از آن استفاده مي‌كتتد و داراي سابقه تاريخي در ايران نيست، زمان شب چله با 24 آذرماه مصادف مي‌شود كه نه با تقويم طبيعي انطباق دارد و نه با گاهشماري دقيق ايراني و نه با گفتار ابوريحان بيروني كه از شب چله با نام «عيد نود روز» ياد مي‌كند. از آنرو كه فاصله شب چله با نوروز، نود روز است.

امروزه مي‌توان تولد خورشيد را آنگونه كه پيشينيان ما به نظاره مي‌نشسته‌اند، تماشا كرد: در دوران باستان بناهايي براي سنجش رسيدن خورشيد به مواضع سالانه و استخراج تقويم ساخته مي‌شده كه يكي از مهمترين آنها چارتاقي نياسر كاشان است كه فعلاً تنها بناي سالم باقي‌مانده در اين زمينه در ايران است. پژوهش‌هاي نگارنده كه در سال 1380 منتشر شد (نظام گاهشماري در چارتاقي‌هاي ايران)، نشان مي‌دهد كه اين بنا بگونه‌اي طراحي و ساخته شده است كه مي‌توان زمان رسيدن خورشيد به برخي از مواضع سالانه و نيز نقطه انقلاب زمستاني و آغاز سال نو ميترايي را با دقت تماشا و تشخيص داد. چارتاقي نياسر بنايي است كه تولد خورشيد بگونه‌اي ملموس و قابل تماشا در آن ديده مي‌شود. اين ويژگي را چارتاقي «بازه هور» در راه نيشابور به تربت حيدريه و در نزديكي روستاي رباط سفيد، نيز دارا است كه البته فعلاً ديواري نوساخته و الحاقي مانع از ديدار پرتوهاي خورشيد مي‌شود.

امسال (1384) نيز همچو چند سال اخير، مراسم ديدار طلوع و تولد خورشيد در چارتاقي نياسر، و بررسي نظريه نگارنده، با حضور دوستداران باستان‌ستاره‌شناسي ايراني و ديگر علاقه‌مندان، با ياري شهرداري و پايگاه ميراث فرهنگي نياسر در شهر نياسر كاشان برگزار ‌شد. 

 

  جشن شب چله و ديگر جشن‌های ديگان   ياد‌آوري: اين نوشتار به پارسی سَره نوشته شده است، از اين روی واژگان درون كمانك‌ها (پرانتزها) واژگان بيگانه هستند و واژگان درون ابروها {آكولاد‌ها} برای روشنگری آمده است.   در گاهنامه‌ي ايرانی 3746 روز يكم دی ماه به نام جشن ديگان و شب پيش از آن به نام جشن شب چله نام گذاري شده است. ياد‌آوري می‌شود كه يلدا واژه‌اي سرياني به مانك (معني) زايش است که به نادرستی جایگزین چله شده است.   شب چله یا جشن زایش مهر، درازترین شب سال و شب زاده شدن دوباره‌ی خور {خورشید} و آغاز واره‌ي (فصل) زمستان و آغاز دگرگشت (انقلاب) زمستاني است، که یادگاری چندين هزار ساله و ارزشمند از نیاکان فرهیخته‌ي ما به شمار می‌آيد. ایرانیان باستان هزاران سال پیش دریافتند که گاه‌شماری بر پایه‌ی ماه {سال قمری} نمی‌تواند گاه‌شماری درستی باشد، پس گاه‌شماری خود را بر پایه‌ی جنبش خورشید بنا نهادند.   ایشان رهروي خورشید را در آبام‌هاي (برج‌های) آسمان اندازه‌گیری کردند و برای هر آبامي نام ويژه گذاشتند و دریافتند که در آغاز پاییز و بهار روز و شب برابر است ولي آغاز تابستان برابر با بلندترين روز و آغاز زمستان برابر با بلندترين شب سال است. سپس آنان گاه‌شماری خود را بر پايه‌ي چهل روز يا چله گذاشتند و سال را  به 9  چله {ماه} بخش كرند. سپس در زمان داريوش بزرگ اين چهل روز به سی روز كاهش يافت و دوازده ماه پديد آمد که سنجيده‌ترين گاه‌شماری جهان و هم‌آهنگ ‌ترين با نهاد (طبیعت) است که شب چله برابر با دگرگشت (انقلاب) زمستانی است. از اين رو زمستان به دو چله کوچک و بزرگ بخش می‌شود. چله بزرگ از يكم دی ماه تا 10 بهمن ماه است و چله کوچک از 10 بهمن ماه تا 20 اسپند ماه است که جشن چله، شب نخست چله بزرگ است.   يادآوری می‌شود كه در فرهنگ ایران هميشه شماره‌ي چهل مانند شماره‌هاي هفت و دوازده اَشو (مقدس) بوده است. واژه‌های چله نشستن، چل چلی و در تبرستان واژه‌های پیرا چله،‌ گرما چله نشانه‌ی ارجمندي این مَر (عدد) در فرهنگ ایرانی است.   پس از ديدگاه اخترشناسي شب چله بلندترين شب سال است، و روزها کم کم بلند و شب ها کوتاه مي شوند و آغاز روشنايی است، از همين روي ايرانيان اين شب را شب زايش شيد (نور) ناميدند که در افسانه‌‌هاي ايران باستان شب زايش مهر در سپهر است و ماه به دلدادگي مهر اين شب را به دراز‌ترين ديدار خود با خورشيد دگرگون مي‌كند که جشن پيدايش مهر است.   جشن زايش مهر جشنی آريايی است كه همراه با كيش مهر از ايران به روم و بسیاری ديگر از کشورها رفت. شب چله برابر با 21 دسامبر كنونی، زاد روز فرشته‌ي مهر و نخستین روز سال نو به شمار می‌آمده است. در اين روز جشن زايش مهر برگزار می‌شد. چهارسد سال پس از زايش عیسی مسیح، کلیسا جشن زايش مهر را به جاي زاد روز عیسی پذیرفت، زیرا زمان درست زايش عیسی مسیح آشكار نبود ولی در پی لغزش شمارگري، این روز به 25 دسامبر {كريسمس} جابجا شد. از این رو است که تا امروز بابا نوئل با جامه‌ و کلاه مُغان نمايان می‌شود و رنگ سرخ برگرفته از زايش مهر و روشنايی در اين روز است. درخت سرو يا كاج و ستاره‌ی بالای آن هم یادگاری از کیش مهر و فرهنگ ایرانی است. درسده‌ي هيجدهم "نوتران" آلمانى با پیروی از درخت شب چله‌ي ايرانيان، درخت كريسمس را به نماد آذینی شب زادروز عیسی مسيح در آورد. ایرانيان باستان در شب چله درخت سبزى را همانند سرو آذین می بستند كه نشانه‌ي سبزى هميشگى باشد، به مانك (يعنى) روز زایش وآفرینش مهر. يهوديان ايرانى ساكن كشورهاى دیگر نيز شب چله را با نام "فستيوال درخت" جشن مى گيرند. این جشن در روسیه نیز از دیر باز با آيين ویژه‌ای برگزار می شده است و هنوز در ميان روستاييان برگزار می‌شود.   واژه‌ي "دي" يا "دتوشو" اوستايي به مانك (معنی) دادار، آفريدگار يا اورمزد كه همه نام خداوند است و در اوستا بيشتر به جاي واژه‌ي اهورامزدا به كار رفته شده است. از همين روي نام اين ماه را "دی" ناميدند چون "دی" نام آفريننده است، كه سپس به آفريننده ی شيد (نور) نامی شد.   در ماه دی چهار بار جشن ديگان در روزهاي اورمزد، دی به آذر، دی به مهر و دی بدين برگزار می شود، كه از همه والا تر جشن روز اورمزد است. اين روز در ايران باستان كه نخستين جشن ديگان است به نام "اورمزد و دي ماه خرم روز" یا جشن ديگان نامیده شده است. زرتشتيان همچنين اين روز را چيرگي روشنايي بر تاريکي يا پيروزی اهورامزدا بر اهريمن به شمار مي آورند. در اين روز پادشاه هان، فرمانروايان و استانداران ديدار همگاني با مردم می داشتند.   می ستاییم مهر را آنکه از آسمان بر فراز برجی پهن با هزاران چشم بر ایرانیان می نگرد نگاهبان زورمندی که هرگز خواب به چشم او راه نیابد آن که مردمان را از نیاز و دشواری برهاند "اوستا - مهر یشت"   ایرانیان باستان همواره شیفته‌ی شادی و جشن بوده‌اند و این جشن‌ها را با روشنایی و شيد (نور) می آراستند. آنان خورشید را نماد نیکی می‌دانستند و در جشن‌هایشان آن را ستایش می‌کردند. در درازترین و تیره‌ترین شب سال، ستایش خورشید نماد دیگری می یابد. مردمان سرزمین ایران با بیدار ماندن، چشم به راه بر‌آمدن خورشید و سپیده دم می‌نشستند تا آن را ستایش کنند.   در اين شب خانواده هاي ايرانی پيرامون كت (کرسي) يا هيمه سوز (شومينه) گرد هم مي آيند و ميوه هايی مانند انار "نماد ميوه ايرانی"، هندوانه آجيل لَرك و شيرينی می چينند و همه تا پاسی از شب، اين شب را با داستان سرايي و شادی و خرمی می گذرانند. يادآوری می‌شود سرخی انار و هندوانه نشان روشنايی و زايش مهر است. شب چله تون خجسته باد،   ايدون باد،   سيامك پسر گيومَرت (كيومرث) [email protected] http://siamack7.blogfa.com   پس‌گشت‌ها (منابع)   برای سَره نويسی از واژه نامه‌های زير ياري گرفته شده است:   واژه ياب، فرهنگ برابرهای پارسي واژگان بيگانه، در سه پوشينه (جلد)، از ابولقاسم پرتو، انتشارات اساطير فرهنگ نامه‌ی پارسی آريا از ج. دانشيار، انتشارات فرهنگ مردم، سپاهان (اصفهان)   هشدار: پخش و هر گونه بهره برداری از اين نوشتار، تنها با آوردن نام و رايانامه‌ي‌ (ايميل) نويسنده براي همگان آزاد است!

-------------------------------------------------------------------------------------

جشن شب چله/ یلدا

شب زایش مهر ریشه‌ی کریسمس

 

کورش محسنی 

 

 « شب چله » یا « شب یلدا » جشنی است با پیشینه‌ای به درازای دست‌کم هفت هزار سال و یادگاری از مهرپرستی و آیین میترائیسم. این جشن همچون نوروز, سیزده‌بدر, جشن سوری و مهرگان... پس از یورش و شکست ایرانیان از مقدونیان, اعراب, مغولها و تُرکان همچنان پابرجا مانده و هر سال در سَراسَر خانه‌های ایرانیان برپا می‌گردد.

واژه‌ی «یلدا» یک واژه‌ی سُریانی –از گویش‌های آرامی در شمال میان‌ر‌‌ودان- به معنای زایش و زادروز است. چراکه این جشن, جشن ِ زایش و رو به فزونی گذاردن خورشید/مهر/میترا است.   دست‌کم هفت هزار سال پیش نیاکان ما ایرانیان -یعنی قوم آریا- پیش از سه تکه شُدن و واگرایی درونی, به دانش گاه‌شُماری دست یافته و دریافته بودند که واپَسین شب آذرماه و نخستین شب زمستان, بُلندترین شب سال است. در بخشی از شاهنامه‌ی فردوسی می‌خوانیم:

نَباشد بَهار و زمستان پَدید                  نَیارَند هِنگام ِ رامِش نَوید

از این بیت می‌توان دریافت که ایرانیان به این دانش هرازان سال پیش‌تر دست یافته بودند.

 جشن‌های ماهیانه و اصیل ایرانی, جشن‌هایی هستند که برپایه‌ی گاه‌شماری خورشیدی برگزار می‌شوند. این جشن‌ها پس از یورش تازیان به ایران و چیرگی آنها, با توجه به جایگزین شدن گاه‌شماری عربی ِ مَهشیدی(قمری) به جای گاه‌شماری خورشیدی، در یک بازه ی زمانی ویژه، اَرجمندی و کرامندی خود را از دست داده بودند. ولی به کوشش دانشمند بزرگ ایرانی, خیام نیشابوری دوباره بازسازی شدند. گاه‌شماری جلالی که به کوشش خیام ایجاد شد را می‌توان یکی از دقیق‌ترین گاه‌شماری‌ها به شمار آورد که در هر 5 هزار سال تنها یک روز اختلاف زمانی دارد. 

 می‌دانیم که ایرانیان از دیرباز آیین‌های خود را همراه با شادی و روشنایی برگزار می‌کردند. آیین‌هایی که همواره در کانون گرم خانواده برگزار می‌شود و به دور از هر گونه کَژرَوی و فِساد است. به همین اَنگیزه است که ایرانیان درازترین شب سال –یعنی شب چله- را به همراه خانواده و بیشتر در کنار بزرگ ِ خانواده بیدار نشسته تا سر برآوردن خورشید از آسمان و روشنایی را نظاره‌گر باشند. پس از شب چله است که دوران ِ کاستی روز/ شید(نور)/ روشنایی پایان یافته و دوران فزونی روز/ خورشید/ شید سر می‌رسد. در این شب بیدار ماندن و روشن نگه داشتن خانه نمادی است از یاری به روشنایی/خورشید در برابر تاریکی‌ها و پلیدی‌ها, تا سر برآوردن خورشید و رسیدن روز.

 گذشته از ریختار ِ نمادین شب چله باید دانست که جشن یلدا, شب زادروز الهه‌ی مِهر یا میترا می باشد. «مهر» به معنی خورشید و یکی از بغ دخت‌ها و خدایان آریایی‌ها در گذشته های دور و پیش از گِرَویدَن ِ ایشان به آیین زرتشت است. باید گوشزد نمود که با توجه به بازگویی‌های مورخین یونانی, ایرانیان نزدیک به هفت هزار سال پیش به آیین یگانه پرستی زرتشتی درآمدند و از این دیدگاه یگانه و نخستین به شمار می‌آیند.

 مِهر در آینده و پس از روی کار آمدن آیین یکتاپرستی زرتشتی, تبدیل به یکی از ایزدان و فرشتگان دین زرتشت شد و بخشی از نَسَک (کتاب) اَوستا به نام او یعنی مِهریَشت نام‌گذاری شده است. ایزَد مِهر از گرامی‌ترین ایزدان و فرشتگان اَهورمزدا است و دُشمن سَرسَخت دروغ به شمار می‌آید. ایرانیان همواره به صِفَتهایی چون راستگویی, دلیری و سَروَری‌خواهی پُرآوازه بودند. در اندیشه‌ی ایرانی اَهریمن سرچشمه‌ی هر گونه پَلیدی و تاریکی و دروغ است. در اندیشه ی ایرانی دروغ ریختاری دیو گونه به خود می‌گیرد و سَرراست برابر با یک دیو شناسانده می‌شود.

 در مهریَشت اَوستا می‌خوانیم:  «مهر از آسمان با هزاران چشم بر ایرانی می‌نگرد تا دروغی نگوید.»   در اردیبهشت یَشت آمده است:  «دروغ باید تباه گردد، دروغ باید سرنگون شود، دروغ باید نابود گردد و در جهان مادی باید راستی بر دروغ چیره شود.»

 یا برای نمونه داریوش بزرگ در سَنگ نِبِشتِه یِ خود سَرراست از خداوند می‌خواهد که کشور ایران را از سه چیز یعنی «دروغ, خُشکسالی و دُشمن» دور نگه داشته و پاسداری نماید. یا در سنگ نبشته‌ی بیستون خود یکی از گناهان بزرگ شورشیان را دروغ‌گویی ایشان باز می‌شناساند.

 آیین مهر در زمان سه تِکه شدن آریایی‌ها و مهاجرت بخشی از آایشان به اروپا  همراه آنها به اروپا نیز کشیده شد. در روم باستان نیز ژولیان یکی از پادشاهان رومی به این آیین گروید. همچنین امپراتورانی چون کومودوس (۱۸۰-‏۱۹۲م.)، سپتیمیوس سوروس (۱۹۳-‏۲۱۱)، کاراکالا (۲۱۱-‏۲۱۷) و جولیان پُرآوازه به جولیان مرتد، و نیز بسیاری از سربازان و افسران روم، سَخت پیرو این آیین بودند و در رم، بریتانیا (در پی هجوم روم به سال ۴۳ م.)، و کِناره‌های رود راین، دانوب و فُرات، کِنیسه‌ها و نیایشگاه های پُرشماری برای میترا بر پا داشتند.

 آنها سالها جشن زادروز میترا و شب چله را جشن می‌گرفتند و آن را سرآغاز سال می‌دانستند. حتی پس از گسترش دین تَرسایی (مسیحیت) در اروپا نیز این شب وَرجاوَندی خود را نِگه داشت و با زادروز حضرت مسیح یگانه گشت.  مهرپرستی گستره ای از شرق ایران تا اروپا داشت. تاثیرات فراوان این آیین ایرانی و آریایی را هم اکنون در دین مسیحیت می‌بینیم.

مسیحیت تنها با بهره‌گیری از مهرپرستی بود که توانست جایی برای خود در اروپا پیدا کند. این آیین‌ها عبارت بودند از: فدیه, نیاز, روزه, رستاخیز, حساب و میزان, دوزخ و برزخ و... نیز مراسم و آدابی چون عشا ربانی, غسل تعمید, ناقوس زدن, نوازندگی به هنگام نیایش, 25 دسامبر که زادروز مهر شمرده می شود و پیوند آن با شب چله ی ایرانی و... این وام گیری ها به اندازه ای زیاد بود که آبای کلیسای مسیح زمانی که این همه وجوه اشتراک میان مذاهب خود و مذهب میترا (مهرپرستی) یافتند, شگفت زده شدند و مدعی گشتند که مذهب میترا این مراسم را از مسیحیت دزدیده است, یا اینکه این مذهب نیرنگ گمراه کننده‌ی اهریمن است.

 روز وَرجاوَند اروپاییان یعنی سان+دی به معنای روز خورشید، یا آراستن درخت سَروی با دو رِشته‌ی نوار سیمین و زَرین به دست ایرانیان در گذشته، و یا نشانه‌های فراوان دیگر, هَمگی نِشان از هُنایش (تاثیر گذاری) آیین مهر بر اروپا و غرب دارد و در واقع ریشه‌ی کریسمس را به جشن شب چله‌ی ایرانی پیوند می‌دهد.

 

سنایی در این باره مــــــی‌گـــــــوید: 

به صاحب‌دولتی پیونــد اگر نامـی همی جویــی * که از یک چاکری عیسی چنان معروف شد یلدا

 

معزی نیز در وصف عیسی می‌گوید:

 تو جان لطیفی و جهان جسم کثیف است * تو شمع فروزنـده و گیتــی شب یلــدا

سیف اسفرنگی تأکید می‌ورزد که یلدا شهرت و آوازۀ خود را از نام مسیح دارد:

سخنم بلند‌نام از سخن تو گشت و شایـد *  که درازنامی از نام مسیح یافت یلـــــدا

 

 

 

 

 

Yalda

By: Parviz Varjavand

Mithrakana, The Reason for the Season ! Mehrgan in Farsi, Mehrajan in Arabic, and Mithrakana in Latin, all mean festivals and celebrations in honor of Mithra, Mithras, or Mehr Izad. These festivals do not necessarily occur at the same time. In present day Arabic usage, Mehrajan means any great celebration. In 1976 there was a great Islamic gathering in London called " Mehrajan Al Allam Al Islamiya", or "The Mehrgan of the Islamic World ! ". This can only remind us of the grandeur that Mehrgan must have had in ancient times so that the conquering Arabs thought that any great festival must be some kind of Mehrajan. The original Mehrgan of the Iranians in honor of Mehr Izad occurred on the autumn equinox and as a counter part of Nowrooz that occurs at the spring equinox. Pre-Islamic Iran observed two calendars, one civil and one religious. While the Zoroastrian reform calendar, or the Fasli, managed to keep the time of NowRooz fixed at the Vernal Equinox, it could not do the same for Mehrgan, and it is celebrated by Zoroastrians a few days after its proper time. The Romans celebrated Mithrakana on December 25th in honor of the birth of Mithra. There are many efforts to divide the field of Mithraic studies into separate spheres of Roman Mithras and Persian Mithra. It has something to do with having to keep the word "Aryan" tainted and illegitimate in order to get even with the bad deeds of Italian Fascism and German Nazism. The Christian placement of the birthday of Jesus Christ on this day is also responsible for not allowing too much information to come out regarding this issue and the water has to be kept muddy. Curiosity can kill the cat and one must be very careful when stepping in this field of study for unfortunately the field is still a minefield and a war zone due to what it may trigger amongst the crazy ultra right white brotherhoods. The difference between celebrating Yalda or Dijoor at winter Solstice and Mithrakana at Dec. 25th. further complicates the issue. Dec.21st. is the birth of Solis Invicti or The Unconquerable Sun ( The Mithra of Mythology ), while Dec. 25th. is the birthday of a prophet Mithra who claimed to be the Sun God reborn in flesh. Festival of Deygan is something other than all the above altogether. So I celebrate Mithrakana on December 25th. I hang a wreathe of green cypress on my door tied together with a big red ribbon. I wear a red pointed cap like Santa and put up a decorated evergreen tree. I give gifts to my loved ones. I kiss them under a mistletoe. I do all this to feast the night in honor of Mithra who is being born of His Virgin Mother Anahita. All the above and many more of Christmas traditions are Mithraic and Iranian in origin. If someone asks you " Do you know what is the reason for the season ?" answer "The birth of Mithra". 

  MithraRockBirth.jpg (7218 bytes) 

  شعرخوانى - شب چله ،م جتمع فرهنگى ماركار، تهرانپارس، آذر 3744 زرتشتى 

IMG_6849.JPG (110313 bytes) IMG_6853.JPG (123656 bytes) IMG_6872.JPG (113230 bytes) IMG_6882.JPG (123237 bytes)

Merry Mitra

By Hashem Farhang
December 11, 1997
The Iranian

A chance meeting, some two years ago, of an Iranian scholar who, as fate has it, now lives in Helsinki, Finland, introduced me to an aspect of Iranian history, which to this date is nothing short of a love affair with my ancestors, long forgotten but who deserve to be remembered for what they truly were. For this enlightenment, I am forever indebted to this friend.

At this particular time of the year, I would like to share something with my fellow Iranians that I think speaks volumes of everything Iranian that has been stolen. I feel sure that there are thousands of Iranians who are aware of this, but somehow have not kept reminding others of the facts.

When my children were growing up and were still at home, Christmas was a difficult time for us parents. At school and other gatherings, my children like all other Iranian children, could not quite understand the lack of enthusiasm that we exhibited at the holiday season. I dare say that this indifference in us parents, may have even strengthened the feeling that their parents are "different." They, as children everywhere, never felt different. But their parents? Well you know.

The result of the chance meeting, was that a small amount of research produced a very sweet little historical fact. And had I known this, I would have happily, gladly, and most proudly celebrated this particular holiday season as one of my very own. And I would not have been uncomfortable at Christmas, whether I had a tree or not.

For this reason, I want to share this fact with all Iranians, in Iran or abroad, and to recommend celebrations on December 25th as the birthday of Mitra, which we celebrated as early as 5000 B.C. Zoroastrians after refining and discarding some of the mythical and "heretical" aspects of Mithraism, retained Jashn-e-Mehregan and Yalda or "The Birth."

Iranians celebrated Yalda and decorated an evergreen tree, the sarve. The sarve (Rocket Juniper - what a name! - also known as the cypress tree), being straight, upright and resistant to the cold weather (symbol of hardship) was thought appropriate, to represent Mitra. The younger girls had their "wishes" symbolically wrapped in colorful silk cloth and hung them on the tree with lots of presents for Mitra, to answer their prayers.

As you may know, Pope Leo in the fourth century, after almost destroying the temple of Mitra (A.D. 376), in his campaign against Mitraism -- and in the good old Christian tradition, "If you can't claim it, imitate it" -- proclaimed the 25th of December as Christ's birthday instead of January 6th, a date, by the way, that is still celebrated by the Eastern Orthodox Church, as well as the Armenians.

Again in the same tradition, Luther, the famous German reformer, in the 18th century (1756, I believe), having learned of the Yalda sarve tree, introduced the Christmas tree to the Germans. As sarves were not much known in Germany, as indeed in most of Europe, the chosen tree became a genus of pine which was abundant in Europe.

So now with or without the children at home, we decorate a small sarve with a star on top and many presents, not necessarily for Mitra, but to my ancestors ant for my children and hopefully soon to my grandchildren. Happy Yalda and greetings of the season to all you Iranians -- no matter what your religion.

Related links

* Mitra, Mithra, Mithras Mystery - By D. Jason Cooper
* Mithraism: Jung vs. Freud- By Richard Noll
* The Cosmic Mysteries of Mithras - By Mithtraic scholar David Ulansey
* Books on Mithraism


 Lights1.jpg (36947 bytes) Yalda_Melon.gif (24200 bytes)

  

"Sub e Yulda"
ClÏë Hz

By: Parviz Varjavand

(in Dubire for Persian Speaking People) æpìFk ¯h éF

Do ketab huct ke hurke mixahud dur bareye tuqvim haye
qudimi ccizi bedanud bayud hutmun anha ra bexanud.
Anha "tuqvim vu tarix dur Iran e Bactan" vu "Tuqvim e
Nowroozi ye Suhriyari" mibasund ke hur do nevesteye
octad Zabih e Behrooz huctund vu "Nusr e CCesme" anha
ra tujdid e ccap kurde.

"Lori" ye majera in uct ke cale xorsidi ccahar goose
darud. Rooz vu sub e burabur dur Now Rooz vu Mehrgan,
bolund turin sub dur Dijoor ya Yulda (Yulza) vu bolund
turin rooz dur Tirgan. In ccahar jusn jusnhaye Meli
boode und vu nu Muzhubi. Din vu Ductoor ha cale
gurdane xodesan ra daste und ke be an Yuzdgerdi
migooyund. In nam ba Sah Yuzdgerd kari nudarud vu ba
"Gurdidun vu Yuzdan" murboot misuvud, yueeni cali ke
migurdud vu ba Izudan cur vu kar darud. Buraye in hum
name Izudan rooye roozhaye an  gozaste sode. Cali ke
curus cabet boode ra Suhriyar ya Dowlut migerefte vu
Meli boode nu Muzhubi.

Buraye humin hum huct ke hunooz Nowrooz vu Dijoor ya
Yulda ke mande und ra tumame tire haye Irani negah
daste und vu nu Zurtosti ha. Ugur bexahim tirgan vu
Mehrgan ra hum be gooneye Mihuni vu Meli jusn begirim,
anha ra hum bayud dur zumane duqiq e xodus jusn
begirim vu nu dur zumani ke tuqvime dini ye
Zurtostiyan mosuxuc mikonud.

Yulda ra migooyund nami ceryani uct, ke nikoo uct,
ccon anha hum daraye furhungi becyar jjurf huctund.
Vuli ccund tun az behturin zuban senacaneman uqide
darund ke cconin nict vu in vajje riseye Irani. "In
coxon begzar ta jaye degur" ccon buhci elmi uct ke
motuucefane zood be junjal haye burturi tulubane
tubdil misuvud. Dur zumanhaye becyar door ke encan
hunooz zendegiye ebtedayi dast, fucle tarik vu curde
zemectan zumane moskeli bood vu gozustune uz an
turcavur. Varede toonele turcnaki ke adum mixahud
besuvud, mueemoolun buraye jorut buxsidun be xodus,
yek kar hayi mikonud. Muculun burxi ha coot mizunund
ya turaneyi mixanund. Yueeni ma nemiturcim vu xeyli
hum quvidel vu hurif huctim.

CCon murdom kusf kurde boodund ke uz rooze bueed uz
Dijoor rooz ha bolund tur misuvund vu sub ha kootah
tur, buraye delgurmi buxsidun be xod, octoore ye Izud
e Mehr ra caxte boodund. Ccon nemad e in Izud xorsid
uct, octoore migooyud ke dur in bolund turin sub, Izud
e Mehr uz madure xod ke Anahita nam darud vu izude
abha uct zayide misuvud. Zayes e oo ra jusn migerefte
und, yueeni inke ba vojoode inke tariki vu curma dur
pis uct, vuli ma midanim ke in bucceye Mehr ke emsub
zayide sode duxle zemectan ra xahud avurd. In yek
peyame omid buxs uct vu inke furzunde rowsuni dur dele
tarik turin sub zayide misuvud. Uz toonele zemectan
hum ke biroon miayim, Now Rooz ra jusn migirim, yueeni
inke "Didi goftum hurife zemectan xahim sod".

In moxtucur vu mofide in majera be goone yi uct ke be
uqle naqece mun mirecud. Dijoor bur humeye ma xojucte
bad vu sekucte Uhrimun bad.

YaldaFruits.JPG (78914 bytes)

A Fruit Shop at Yalda night, Tehran

چله جشني به گستردگي مهر ايراني
آیین شب چله با رزم رستم و اسفندیار


 

گردآورنده گروه مردم: آیین شب چله در کشورمان پیشینه‌ای چند‌هزارساله دارد. ایرانیان در گذشته‌های دور که با دوگانگی طبیعت یعنی شب و روز، تاریکی و روشنی، سرما و گرما، بدی و خوبی و ... روبه رو بودند، ایرانیان باور داشتند که خواسته‌ي اهریمن از دراز کردن زمان شب، چیرگی بر روز، نور و پاکی است، از این رو درازترین شب سال را نفرین‌شده می‌خواندند. از این روی در درازترین شب سال همه‌ی خویشان و بستگان گرد هم می‌آمدند و تا بامداد، دور آتش می‌نشستند و با خوردن میوه‌های پاییزی و خشکبار به سخن می‌نشستند و چه بسا داستان‌های امروزی به گونه‌ی رخداد‌های زمان برای یکدیگر بازگو می‌کردند.
کم‌کم این باور در اندیشه‌ی آدمی، ریشه می‌دوانید که پس از این شب بلند است که «میترا» زاییده می‌شود. میترا فرشته‌ي نگهبان خورشید است و نشان بر پیروزی و چیرگی نور بر تاریکی است.
امروزه نیز همه‌ی ایرانیان شب چله را با گستردن سفره‌ی ویژه‌ی شب چله تا نزدیک بامداد جشن می‌گیرند و بر سفره‌ی خود خوراکی‌هایی چون هندوانه، خربزه، انگور و انار و سیب و آجیل‌های گوناگون می‌گذارند و تا بامداد با خواندن شعر و یا گرفتن فال و بیان داستان‌های استوره‌ای و شاهنامه این شب را مي‌گذرانند.
اينك به پاسداشت اين آيين كهن ايران‌زمين، بر آن شديم تا به گوشه‌هايي از سنت‌هاي زيبايي كه در ميان مردمان هر شهر و دياري رايج است بپردازيم. سنت‌هايي كه در گلستان فرهنگ ايراني هر يك رنگ وبويي ويژه دارد.
خوش آمدگويي به «چله زري» و «عمو چله»
آيين شب چله در اصفهان در دو شب به نام‌هاي «چله زري»(ماده) و «عمو چله»(نر) برگزار مي‌شود زيرا از گذشته تاكنون همه چيز را به دو جنس نر و ماده بخش مي‌كردند. آيين شب چله در شهر اصفهان خانوادگي برگزار مي‌شده است و خانواده‌هاي اصفهاني با پهن كردن سفره اي به نام «سفره شب چله»، اين شب را گرامي مي‌داشته‌اند.
از ديگر بخش‌هاي اين آيين در اصفهان درگذشته، پهن كردن همه‌ي پوشاک و رختخواب‌ها در هواي آزاد به ويژه در برابر خورشيد براي خوشامدگويي به «عمو چله» و «چله زري» بوده است.
به اميد خدا که در همه سال جفت بیاری
در «نوده‌ی رودبار الموت» نامورترین و بهترین خوراکى شب چله ی مردم «ماهى‌پلو» است که آن‌را به جای هندوانه یا خربزه‌اى که در جاهاى دیگر مرسوم است، مى‌خورند. شب چله که شد با کمی سبزى خشک، روغن، برنج و دیگر افزودني‌ها، سبزى‌پلو مى‌پزند. سپس ماهى را به شمار افراد خانواده، بخش مى‌کنند و لاى سبزى‌پلو مى‌گذارند و سر سفره مى‌آورند. هركس باید ماهى خودش را بخورد و ظرف خوراك هرکس هم جدا باشد. رسم است که باید در شب چله هرکسى در خانه‌ی خودش باشد و بر اين باورند كه چنان‌چه ماهى را بخش نکنند و ظرف هرکسى هم جدا نباشد در زمستان آن سال به افراد آن خانواده سخت مى‌گذرد و وارونش(:برعکس) اگر ظرف هركس جدا باشد، زمستان خوبى در پیش خواهند داشت و روزى سال آینده‌ي‌ آنها فراوان خواهد بود. پس از این‌که شام خورده شد، مقدارى از پولک یا فلس‌هاى ماهى را که پیش از پختن ماهى از آن تراشیده‌اند در یک سینى مى‌ریزند و خوب مى‌شویند و تمیز مى‌کنند و به سر سفره مى‌آورند. آن‌گاه یکى از بچه‌ها که از همه کوچک‌تر است مقدارى از پولک‌ها را برمی‌دارد. سپس مقدارى پولکى را که در دست بچه است، مى‌شمارند اگر جفت درآمد، خوب است و زمستان بارندگى فراوان خواهد شد. در نوده‌ي رودبار الموت برپايه‌ي همين آيين اگر براى کسی پیشامد بدى رخ دهد، دیگران به او مى‌گویند: «فلانی! مگر خداى نکرده شب چله طاق آوردی؟» اگر بگوید: «بله طاق آوردم»، مى‌گویند: «خدا بزرگ است برو شکر کن» اما اگر بگوید: «نه، جفت آوردم.» مى‌گویند: «انشاالله که در همه‌ي سال جفت بیاری.»
پرتاب پوست هندوانه به بام همسایه
خراساني‌ها بر این باورند كه در شب چله، بايد از ميوه‌هايي كه داراي خواص ويژه‌اي هستند خورد تا سال آينده ویژگی آنها در بدن برجای بماند. ميوه‌هایی همچون هويج، گلابي، انار، زيتون سبز، خربزه و هندوانه، كه البته در ميان ميوه‌ها، هندوانه از ميوه‌هاي اصلي است. چراكه مي‌گويند هندوانه «گرميت مغز» و «سوزندگي جگر» را دفع مي‌كند. همچنين باور دارند هركس در شب چله هندوانه بخورد جگرش لك برنمي‌دارد. البته پس از خوردن هندوانه، رسم براين است كه پوست هندوانه را به پشت بام همسايه مي‌اندازند تا اگر توان خريد اين ميوه را ندارد پوست آن را بتراشد و بخورد و اين کار تا بام همسايه‌ي هفتم، پیش می‌رود. از آیین‌های ديگر اين شب، فرستادن خوانچه ميوه است كه از سوی داماد و براي خانواده عروس فرستاده مي‌شود. اين خوانچه، پر از ميوه با پيشكش‌هاي مناسب همچون قواره‌ي پارچه، دستبند يا گردنبند براي عروس است. در اين خوانچه بايد دست‌کم هفت رنگ ميوه ( انار، انگور، پرتقال، سيب، گلابي، هندوانه و…) باشد.
فال گردو
دو روز مانده به شب چله، در جاهای گوناگون مازندران، مردم به تهيه‌ي پيش‌نيازهاي اين شب مي‌پردازند و پس از فرورفتن آفتاب، گرد هم می‌آیند و دور كرسي مي‌نشينند و سالمندان به تعريف از سردي زمستان و دوره‌هاي يخبندان گذشته، داستان‌ها و افسانه‌هاي مي‌پردازند. در پايان جشن، هر كس با چشم‌هاي بسته، شماري گردو برداشته و هنگام خواب زير تشك خود گذاشته و بامداد، گردوها را مي‌شكند. اگر مغز آن سفيد و خوب باشد، به اينمعنا است كه نيتش برآورده مي‌شود. مردم مازندران بر این باورند كه اگر در اين شب ننه‌سرما گريه كند، هوا باراني و اگر پنبه‌هاي توي لحاف را بريزد بيرون، برف و اگر گردنبند خود را پاره كند، تگرگ مي‌بارد.
فال انار براي پسران تبريزي
تبریزی ها شب چله را با آیینی شاد و سرورانگیز و با خوردن 7 گونه، میوه آغاز می کنند و باور دارند اگر شب چله را جشن نگیرند، سال خوبی نخواهند داشت. پسرانی که آماده‌ي زن گرفتن هستند با انار فال می گیرند. سر انار را با چاقو چنان با مهارت می‌برند که هیچ یک از دانه‌های آن زخمی نشود، اگر دانه ی انار زخمی شود، فال آنها باطل است، پس از بریدن سر انار، آن را می مکند، اگر شیرین بود، نامزد خود را خوش برخورد و خوش‌خو می‌پندارند و اگر می خوش باشد، همسر آینده شان، متعادل و آرام خواهد بود و وای به زمانی که مزه ی انار ترش باشد! باید چشم بهراه همسري بدخو و ناسازگار باشد و در این‌گونه زمان‌ها، فال را تكرار می‌كنند.
آیین شب چله با رزم رستم و اسفندیار
مردم روستای «رویان» شاهرود شب چله را بسیار باشکوه برگزار می کنند. همه‌ي اقوام در خانه‌ی بزرگ فامیل گرد هم می‌آیند و شاهنامه‌خوان بر بالاي مجلس، و در چند متری او، دو تن به نام‌های «رستم» و «اسفندیار» در دو سوی(:طرف) اتاق می‌نشینند. در این شب، رستم و اسفندیار با پوشاکی ویژه نمودار(:ظاهر) می‌شوند. شاهنامه‌خوان با خواندن چكامه‌هايي از شاهنامه آغاز می‌کند. هنگامی که به جنگ رستم و اسفندیار می‌رسد، رستم و اسفندیار «رجزخوانی» می‌کنند و با هم کشتی «پنجه در پنجه» می‌گیرند که این کار گونه‌ای «مشت افکنی» به شمار(:حساب) می‌آید. رستم و اسفندیار روبه روی یکدیگر زانو می‌زنند، سرپنجه‌های دست راست خود را در یکدیگر قلاب می‌کنند و سپس هر کدام از آنها با توان هرچه بیشتر، کوشش می‌کند که مشت دست دیگری را بیفکند. پس از کشتی «پنجه در پنجه» رستم تیری به سوی اسفندیار رها می‌کند. اسفندیار سر روی دو دست می‌گیرد و پشیمان می‌نشیند.
 رستم به او می‌گوید:
«بخوردم سیصد و شصت تیر از چوب خدنگ       ننالیدم از بهر ناموس و ننگ
بخوردی یکی تیر چوب گزین                              سرت را نهادی به قرپوس زین»
سپس رستم با کاردی بزرگ، هندوانه و خربزه را پاره می‌کند و به همه‌ي باشندگان می‌گوید: «بفرمایید». پس از خوردن هندوانه، رستم و اسفندیار روي یکدیگر را می‌بوسند و به این گونه، آیین شب‌چله پایان می‌یابد.
كف زدن و شيرين كردن كام
یکی از آیین های مردم شهرها و روستاهای خراسان جنوبی در شب چله ی زمستان، «کف زدن» است. در این آیین، همه ی باشندگان به ویژه جوانان به نوبت در زدن کف شرکت می کنند. «کف» نوعی شیرینی است که با به هم زدن آبِ «چوبک» و شیرین کردن آن به دست می آید. به این کار که به موجب آن این شیرینی خوشمزه تهیه می شود  کف زدن می گویند.
به باور مردم این گستره هر اندازه کف چوبک بیشتر شود محصول سال آینده فراوان‌تر خواهد بود و برای آن که برکت محصول نصیب آنها هم بشود کف چوبک را جمع میکنند و مقداری شیره انگور در آن می ریزند و می خورند.
این آیین سنتی افزون بر گردهم آوردن خویشان و آشنایان، جنبه ی تفریح، سرگرمی و گاهی شوخی برای جوانان نیز دارد. در میان آیین کف زنی گاهی جوانها برای شوخی و تفریح اندکی از کف را که هنوز شیرین نکرده‌اند با دست و سرانگشتان برمی‌دارند و به سر و روي یکدیگر می‌مالند. این شوخی باعث خنده و سرگرمي در پي دارد.
 كيسه‌اي پر از ميوه، توشه‌ي خورشيد
مردم کازرون، بر سر سفره‌ی چله، دختر بچه‌اي را رو به قبله مي‌نشانند و پارچه‌اي نو و آب نديده و سبزرنگ به دست او مي‌دهند. در برابرش آينه و شمع مي‌گذارند. دختر بچه، نام خدا را می‌برد و پارچه را تا مي‌كند و با سوزن و نخ سبز، دو سمت پارچه را مي‌دوزد تا به شكل كيسه‌اي درآيد. با هر سوزني كه بر پارچه مي‌زند، زنان كِل مي‌زنند و مردان شادي مي‌كنند.
دوختن كيسه كه به پايان رسيد، آن را پر از ميوه‌هاي گوناگون سفره مي‌كنند. کیسه، نمادي از تهيه و تدارك توشه براي خورشيد است تا در سفر زمستاني‌اش بي‌توشه و زاد نماند. شب از نيمه كه گذشت، دختربچه از آن چه كه در خورجينك است، به دختران دم‌بخت و نيازمندان مي‌دهد تا بخورند؛ به نيت گشايش بختشان و برآورده شدن آرزوهايشان.
درها را باز بگذاريد تا عموچله، قهر نكند
در قوچان دو روز مانده به شب چله، همه‌ي اهل آبادی هرچه فرش و لحاف ناپاك دارند تمیز می‌شویند، به این امید که عموچله در این شب به عنوان میهمان به خانه‌ي آنها بیاید. آنها بر این باورند که در شب چله باید همه‌ي درها و دریچه‌های خانه باز باشد و اگر دریچه‌ای بسته باشد عمو چله قهر می‌کند و به خانه‌شان نمی‌آید. در هنگام شام خوردن، پسر کوچک خانواده را به بیرون می‌فرستند تا عموچله را صدا بزند و اجازه دهد آنها شام بخورند. آنگاه پدر و مادر صدا می‌زنند که فرزند جان، عموچله اجازه داده و سرگرم خوردن شام می‌شوند.
بازی «تک‌سن‌جوت» با هسته‌ی زردآلو
از سرگرمی‌های شب چله در میان مردمان «مشکین‌شهر»، می‌توان به بازی «تک‌سن‌جوت» اشاره کرد. «تک‌سن‌جوت»(تک یا جفت) گونه‌ای بازی است که با هسته‌ی زردآلو انجام می‌شود. روش بازی به این گونه است که چندتن که شماری هسته‌ی زردآلو با خود دارند گردهم می‌نشینند و به جز نفر نخست، بقیه هرکدام با یک دست، یک یا دو هسته برمی‌دارند و جلوی نفر اول که هسته‌ای ندارد می‌گیرند و از او می‌پرسند: «تک‌ سن ‌جوت»؟(شمار هسته‌های موجود در دست من تک است یا جفت؟) اگر فرد پاسخگو، درست جواب دهد هسته‌ی او را می‌گیرد و اگر درست بگويد از بازی خارج می‌شود و بازی تکرار می‌شود.
قاشق‌زني براي درمان لكنت زبان
در برخی شهرها و روستاهای استان لرستان، زنان به قاشق‌زنی می‌پردازند. زن چادر به سر می‌کند و چهره‌اش را می‌پوشاند تا کسی او را نبیند. قاشق چوبی بزرگ به دست گرفته و به در خانه‌ي مردان و همسایه‌هایی که دو زن داشته باشند، می‌رود. صاحب‌خانه باید در ظرف قاشق‌زن، چیزی بریزد و سپس قاشق‌زن، چیزهایی را که این گونه گردآورده به کسی که لکنت زبان دارد یا لال است می‌دهد. باور دارند که پس از خوردن آن چیزها، لکنت زبانش درمان می‌شود.
هندوانه‌ي ‌قرمز و خربزه‌‌ي شيرين سال خوشي به ارمغان مي‌آورد
در این شب، در اراک همه‌ي ‌افراد خانواده ‌گردهم‌ می‌آیند. كساني‌ كه ‌عروس ‌گرفته‌اند و هنوز به‌ خانه ‌نياورده‌اند براي ‌عروس ‌آينده‌ی خود «شب‌چله‌اي» ‌مي‌برند. مجمعه‌يي ‌را آماده‌ كرده ‌روي‌آن ‌پارچه‌ي ‌رنگي ‌يا بقچه‌يي ‌مخمل ‌پهن می‌کنند. در آن ‌يك ‌قواره‌ پارچه‌، نان‌، شيريني ‌و چندگونه ميوه ‌مي‌گذارند و به ‌خانه ‌عروس ‌می‌برند. در هنگام خوردن‌ خربزه ‌و هندوانه، ‌باور دارند اگر هندوانه ‌قرمز و خربزه‌ شيرين ‌باشد آن ‌سال، ‌سال ‌خوبي ‌براي‌ اهالي ‌خانه ‌خواهد بود.
گردو شکستن برای فراوانی گوسفند
در «نسا علياي ‌طالقان»، ‌افزون‌بر خوردن ‌شب‌چره، ‌آیین ویژه‌ای دارند با نام‌ گردو شكستن‌. يك‌ تن از ميان‌ جمع ‌بلند مي‌شود و مي‌گويد: «خان‌در خانچه ‌دره ‌درك ‌را واز كن، ‌بقچه‌دره» (خوانچه‌ در خانه ‌است ‌در خوانچه ‌را باز كن ‌در آن‌ بقچه ‌است‌) هر كدام ‌از گردوها به ‌نام ‌هر یک از ‌باشندگان است. گردوها را مي‌شكنند مغز گردوي ‌هر كدام ‌سفيدتر و درشت‌تر بود، گوسفندهاي ‌خود را به ‌نام ‌او مي‌كنند و بر این باورند که با این کار، گوسفندان‌شان فراوان مي‌شود.
آمدن آهو شگون دارد
در رودسر افزون‌بر آیین‌های رایج شب‌چله،‌ نوجوانان ‌هر محله ‌دسته‌هاي‌ هفت‌ يا هشت ‌نفري ‌تشکیل می‌دهند و يك‌ تن از آنها پوستي ‌چون ‌پوست‌ آهو يا بره ‌روي ‌سر خود مي‌اندازد، به گونه‌ای كه‌ همه‌ي ‌بدنش ‌را بپوشاند. يك‌ تن هم‌ كيسه‌اي ‌به ‌دوش‌ مي‌گيرد و به ‌دنبال ‌آهو راه‌ مي‌افتند. به در خانه‌ها می‌روند و يك ‌نفرشان ‌با صداي‌ بلند، شعرهایی مي‌خواند. صاحبخانه ‌آمدن ‌آهو را شگون ‌مي‌داند و ‌پول ‌یا ‌برنج ‌به ‌او مي‌دهد و آهو پس از سپاس ‌به ‌خانه‌ی ديگري ‌مي‌رود. آخر شب ‌آن‌چه ‌را كه ‌گرد آورده‌اند میان‌ افراد گروه بخش ‌مي‌کنند.
در يك لحظه آرزويت برآورده مي‌شود
به باور مردم ‌شهرستان ‌بابل‌، در شب‌چله ‌و در يك‌ لحظه‌ی ویژه كه ‌زمان ‌آن روشن نيست همه‌ی ‌موجودات ‌روي ‌زمين ‌به ‌پيشگاه ‌خداوند سر ‌فرود مي‌آورند، درختان ‌خم ‌مي‌شوند، آب‌هاي ‌رونده ‌گل‌آلود مي‌شوند و همه‌ي اينها در يك ‌چشم ‌به ‌هم ‌زدن رخ مي‌دهد. در اين ‌لحظه ‌هركس‌ آرزويي ‌دارد برآورده ‌مي‌شود.

---------------------------------------------------

«کریسمس» به شما و خانوادۀ گرامی هیچ ربطی نداشته،

شب چلّه­تان خجسته باد.

[email protected]

در روزگاران کهن، «آیین مهر ایرانی» به دست ایرانیان در ایران­زمین، و آنگاه چندین سده دورتر در اروپا گسترش یافت. سپس به دست رومیان در اروپای غربی و شمال آفریقا پراکنده شد، و ایشان نیز ایزد مهر را با باورهای خویش درباره خدایان و به ویژه «خدای آفتاب» درآمیختند. نام مهر (میترا) در وِداهای هندی نیز به چشم می­خورد. در فرهنگ ایرانی، از مهر با نام «داور بزرگ» یاد شده و نگاهبان پیمان در میان مردم است. هم­چنین، ایزد جنگ و پیروزی به شمار آمده، و پشتیبان سپاهی است که بر پایۀ نیکی و راستی می­جنگد.

به هنگام زایش پسرِ ماری*، آیین مهر در سرتاسر اروپا گسترده بود. این آیین، سده­های پیاپی در آن سرزمین­­ها جایگاه والایی داشت، و آنگاه در سده چهارم بود که «کنستانتین» آیین نو (مسیحیت) گرفت و در جایگزینی آن به جای آیین مهر ایرانی، فراوان کوشید. اما از آنجا که کشیشان نتوانستند، این آیین نو را جایگزین آیین مهر کنند، بنابراین به ناچار همۀ داشته­های آن را، به همراه بخش­هایی از آیین مانی پذیرفته و در آیین خویش جای دادند. (*مردی بود از شهر جلیل که با «نوگویی و بدعت­گذاری» در دین یهود، در کوه­های لیبی کشته شد)

امروزه هم­میهنان گرامیِ ارمنی و آشوری بر این آیین­اند، که پیوستگی­ فراوانی نیز با باورهای تباری و ایرانی­شان دارد. اما جوانان غیرارمنی و آشوری، بهتر است که پایبند همان آیین­های کهن کشورمان بوده و بزرگی را در بیگانه شدن از خود، نبینند. امروزه شرکت­های خارجی با بهره­گیری از ناآگاهی برخی جوانان کشورمان، نگارۀ «مهر و ناهید» ایرانی را ربوده و آن را Versace (ورساچه) نامیده­اند. هم­چنین آن نشان را بر روی خوشبوکننده­ها و جامه­های تولیدی خود گذارده و آن­ها را با بهایی گزاف به همین جوانان ایرانی، اما ناآگاه بر فرهنگ کشور خویش، می­فروشند. بدون آنکه این جوانان بدانند با اینکار خود، دارند نگاره­های کهن سرزمین­­شان را از بیگانه دریوزگی می­کنند.

 

اکنون گوشه­ای از داستان­های راستان ایرانی را بازمی­گوییم، تا همگی با فرهنگ سرزمین خویش بیشتر آشنا شویم:

*389 سال پیش، کشیش­های انگلیسی نشستی را برگزار نموده و بر آن شدند تا آغاز سال اروپاییان را که 25 مارس و برابر با نوروز ایرانی بود، به ماه ژانویه برده و سالی جدا برای خود بنیان نهند. اما از آنجا که دستمایه­ای درخور در فرهنگ خویش نیافتند، بنابراین باز به ناچار، شب چلۀ ایرانی را که اینک در گاهشمار ایشان برابر با 25 دسامبر (4 دی) بود، «کریسمس» و آغاز سال میلادی نامیدند؛ و بدین گونه امروزه سال مسیحیان «میلادی» نامیده می­شود. «میلاد» واژه­ایست سُریانی و برگرفته از خانوادۀ زبان­های کهن ایرانی در میانرودان. این واژه به زبان تازیان (عربی) نیز راه یافت و واژگان تولد، مولود، یلدا، ولد و ... از ریشۀ آن است به معنای «زایش و زادآوری»، که باز هم پیوند دارد با «زایش مهر» در باور ایرانی.

*«آناهیتا – آناهید، ناهید» ایزد آب­های روان و ایستا، و نماد پاکی در باورهای کهن ایرانیست. و چنین آمده که آناهیتا در بلندترین شب سال (چلّه، شب آغاز زمستان)، «ایزد مهر» را به زاد برمی­آورد. بدین گونه، از فردای آن روز، رفته­رفته روزها بلندتر شده و پرتوهای خورشید، درخشندگی بیشتری می­گیرند. «مهر»، رهایی­بخش جهان از نمایه­های اهریمن، و یاری­رسان روشنایی در نبرد با سیاهی و تاریکی بوده؛ و بدین روی، ایرانیان در «شب چله» چراغ افروخته و تا پگاه بیدار می­مانند. بدین سان، ایشان مهر را یاری رسانده، و آنگاه با زایش اوست که جهان رو به فروزندگی و روشنایی می­گذارد. اکنون این باور در آیین صلیبیون نیز دیده می­شود، که گویند ماری پاک در شب کریسمس (شب آغاز زمستان)، مسیح (رهایی بخش) را به زاد برآورده است. اگرچه، به جز این برداشت گیتَویِ(مادّی) باخترزمینیان از باور کهن و مینَویِ (معنوی) مهر ایرانی؛ نکته­ای دیگر نیز در میان است، و آن اینکه فَرنامِ «مسیح» در عهدعتیق با نام کوروش بزرگ پیوند دارد و 48 بار در آن یاد داشته شده، اما این نام نیز امروزه بر جامۀ پیام­آورِ غربیان راست شده است.

*«25 دسامبر» که صلیبیون آن را روز زایش پیام­آور خویش می­دانند، نخست برابر بوده با 21 دسامبر، و این روز به فراخور زایش مهر در آیین­های ایرانی (یکم دی)، در آن سامان نیز گرامی داشته می­شده است. کشیشان از برای آشنا نبودن با کبیسۀ ایرانی، نتوانستند تا در 4 گردش 4 ساله آن را کبیسه کنند، تا آنکه 3 مُغ* ایرانی به اورشلیم رفته و کبیسه کردن را به ایشان آموختند. و چنین بود که این روز پس از 4 بار جابجایی، سرانجام در روز 25 دسامبر (4 دی) آرام گرفت و آن روز را روز زایش مسیح یا همان «کریسمس» خواندند. تا آن هنگام، روز ششم ژانویه برابر با روز زایش وی شمرده می­شد، اگرچه در همان زمان نیز آیین بیشتر مردم باخترزمین، «آیین مهر ایرانی» بود. (*«مُغ»­ها جایگاه بلندی در فرهنگ ایرانی داشته و آموزش­های گسترده­ای دربارۀ دانش و فرهنگ سترگ ایران­زمین فرامی­گرفتند. آموخته­های ایشان برای مردمان اَنیران -غیرایرانی­ها- شگرف بوده و بدین­رو ایشان را جادوگر می­خواندند. بنابراین، این واژه در لاتین به گونۀ «مُگوس، ماژوس و سرانجام ماژیک» درآمد و به معنای «جادویی» به کار رفت. همین واژه از یونانی به عربی راه یافت و تازیان بدون آنکه بدانند چرا؟!، و نیز چون «ژ» و «گ» -هم­چنین «پ» و «چ»- نداشتند، ما ایرانیان را «مَجوس» نامیدند)

* زَهّاک تازی به هنگام دستیابی بر ایران، به روزبانان خویش چنین فرمان داد تا ایرانیان نافرمان و سرپیچ از فرمان او را، بر همان گردونه­ای که می­پرستند (مهر)، بیاویزند. «گردونۀ مهر» نمادی است برگرفته از گردونۀ گردون یا همان آسمان که راست­گَرد می­باشد. بدین گونه که این نماد (+) همانند دو z بر هم است. (نماد نازی­ها نیز برگرفته از همین نماد ایرانی بوده، اما چپ­گرد و به مانند دو s بر هم می­باشد). نگاره گردونۀ مهر، هنوز هم بر روی بسیاری از مهرآذین(معماری)های ایرانی به چشم می­خورَد. و از آن گونه، پرستشگاه کهن چغازنبیل و هم­چنین سازه­های نوین­تری هم­چون منارۀ مسجد نایین و نیز درب­های چوبی پرستشگاه­ها، و بسیاری سازه­های دیگر در پهنۀ ایران­زمین که تاکنون برجای مانده است. هم­چنین اینک این نگاره بر کنارۀ گنبدهای امروزی، با چند دندانۀ افزوده، همانند 4 واژۀ «ع.ل.ی» که ته آن­ها به هم چسبیده باشد، دیده می­شود (که این خود واکنشی بود از سوی ایرانیان، برای پیشگیری از نابودی یادمان­های کهن­شان به دست برخی تنگ­اندیشان[مرتجعین]). این نماد، هم­چنین سر از آیین صلیبیون درآورد و این گردونه که در زبان­های ایرانی «چلیپا» نامیده می­شود، نام­های چلیپ، چلیب و سرانجام «صلیب» به خود گرفت، و ایشان چنین گفتند که پیام­آورشان نیز بر آن آویخته شده است.

*«ایزد مهر» بر گردونه­ای شتابان و زیبا که 4 اسب سپید آن را می­کشند، سوار است. و خوشبختانه هنوز هم نگاره­های بسیاری از آن، در کوه­ها و کوهستان­های ایران برجاست. این ایزد بزرگ، جامه­ای سرخ­رنگ به تن داشته و ریشی بلند و انبوه چهره­اش را پوشانده است. و اما، اینک بیاییم و یک تن با همین ویژگی­ها را یک کلاه­بوقی سرخ با منگوله­ای آویخته به آن، بر سرش نهاده و سپس او را بر گردونه­ای که به جای چرخ، دو تیغۀ آهنی دارد (سورتمه) و نیز به جای 4 اسب، اینک 4 گوزن شمالی آن را به دنبال می­کشند، بنشانیم. یاد چه چیزی می­افتید؟ نیازی نیست بگوییم که این همان «بابا نوئل» است، با روگرفتی ناشیانه از «ایزد مهر ایرانی».

*«سرو» درختی است همیشه سبز که در فرهنگ ایرانی از جایگاه ویژه و والایی برخوردار است. برای نمونه، «سرو سپند کاشمر» که به فرمان معتصم عباسی بریده شد و آن را به سامرا بردند. اما ایرانیان به یادبود آن، «بُته جقه» را که نگارۀ سروی خمیده است، بر روی تار و پود قالی و دیگر بافته­های سرزمین خویش جاودان نمودند. ایرانیان در شب چله و هنگامی که سرما همه جا را فرا گرفته، شاخه­ای از درخت سرو را با خود به خانه برده و آذین می­بستند تا نمادی از سبزی و تازگی در خانه­شان باشد. اینک این آیین نزد ما فراموش شده، اگرچه امروزه هنوز هم در بخش­های غربی کشورمان، دختران شاخه­ای سرو را در شب چله آذین بسته و همراه آن، گشایش برای بخت خویش می­خواهند. به هر روی، این باور زیبای ایرانی، به همراه آیین مهر به باخترزمین رفت و از آنجا که درخت سرو بومی ایران است، بنابراین ایشان شاخه­ای از درخت کاج را در آن شب آذین بستند. اما سپس­تر، این کار از سوی ایشان نیز به فراموشی سپرده شد، تا آنکه کشیشی آلمانی دوباره آن را در سدۀ هجدهم میلادی فراگیر نموده و گسترش داد.

*«مهرابه»ها جایگاه ویژۀ پرستش «مهر- میترا» بوده و نشانه­هایی ازین ویژگی­ها هنوز هم در زورخانه­ها، آیین درویشان و نیز مسجدهای ایرانی (محراب) به چشم می­خورد. هم­چنین خوبست بدانیم که بیشتر کلیساهای اروپا بر ویرانۀ مهرابه­ها بنا گردیده است. برای نمونه، واتیکان بر روی مهرابه­ای کهن بنا شده که هنوز هم نشانه­های فراوانی از آیین مهر در آن به چشم می­خورد. اما هیچکس نمی­تواند به زیرزمین آنجا راه یابد. اگرچه با شگفتی بسیار، «زنده­یاد دکتر محمود حسابی» تنها ایرانی­ای بود که توانست آن جا را از نزدیک ببیند.

*«هفت» از شمارگان سپند ایرانی بوده و برآمده از 7 سَکرنۀ آسمانی «خورشید، ماه، تیر(عطارد)، ناهید(زهره)، بهرام(مریخ)، کیوان(زحل) و هُرمزد(مشتری)» است، که نخستین بار، ایرانیان آن­ها را در میان اَختران آسمان بازشناختند. این شماره، جایگاه بلندی در فرهنگ ایرانی داشته و از آن میان، ایرانیان هفت روز هفته را بر پایه آن 7 کرۀ آسمانی پی نهاده و نام آن­ها را بر روزهای هفته نهادند. برترین روزها «روز مهر» بود که «خور- شید (روز خور)» نامیده شد. این روز به همراه آیین مهر ایرانی به اروپا رفت و Sunday (روز خورشید) نام گرفت، و همان گونه که می­دانیم، اینک روز نیایش ایشان در کلیساها، همین روز است. (و نمونه­های دیگر، Monday: روز ماه، Wednesday: روز تیر، suturday: روز کیوان و ...). هم­چنین، شمارۀ 12 که در فرهنگ ایرانی گرامی داشته شده و برای نمونه می­توان از 12 گلبرگ گل­های نیلوفر آبی در سنگ­نگاره­های پارسه (تخت جمشید)، و نیز بخش کردن سال به 12 ماه و هم­چنین شمار 12 چِهراَختر (صورت فلکی) در دانش­ کهن ستاره­شناسی ایرانیان نام برد؛ و این را نیز می­دانیم که در باور صلیبیون، شمار «حواریّون» 12 می­باشد.

*عهد جدید، بازنویسی و برگرفته­ای است از عهدعتیق. و می­دانیم که این یکی نیز، خود «پس­بینی»هایی از عزرا، یرمیا، حزقیال، یشعیا و دانیال می­باشد؛ آن هم پیرو آشنایی با فرهنگ ایرانی در بابل، پیش و پس از دربند شدن به دست بخت­النصر و آنگاه آزادی به دست کوروش بزرگ. و سپس ایشان آن پس­بینی­ها را «پیش­بینی» نامیده و در عهدعتیق گنجاندند. به هر روی، امروزه بازنویسی آن نوشته­ها در 7 و9 نگارش ِ(روایت) گوناگون و با افزودنی­هایی چند، «کتاب مقدس» نام گرفته است.

*پیروان «مانی» پیام­آور ایرانی که به هنگام شاهنشاهی شاپور یکم ساسانی می­زیست، پرستشگاه­هایی برپا ساخته بودند که «نگارستان» نامیده می­شد و بر دیواره­های آن، نگاره­هایی از آفرینش و آغاز جهان به چشم می­خورد. هم­چنین «ساز»ی ایرانی به نام اوروک که سازی بادی بود، به هنگام نیایش در آن جا نواخته می­شد. و این نمادها را نیز می­توان امروزه در نگارگری­های دیوار و شیشۀ کلیساها به چشم دید. ساز اُرگ نیز که برگرفته از همان ساز بادی ایرانی است، امروزه به هنگام نیایش، در کلیساها نواخته می­شود.

بیاییم بر هر آیینی که هستیم، به ایرانی بودن خود ببالیم و از بند این خودباختگی و بیگانه­پرستی رها شویم.