زمان زرتشت در شاهنامهً فردوسی و کتب پهلوي

زمان سنتی زرتشتی زرتشت بر اساس نامه های پهلوی از جمله دينکرد  تقريباٌ به درستی تعيين شده است: به موجب ارداويراف نامه  و زادسپرم سه صد سال پيش از اسکندر زرتشت به پيامبری بر انگيخته شد.با اين حساب بايستی سال ۶١٠ پيش از ميلاد را سال زايش وی محسوب کرد. به موجب بندهش ٢۵٨ سال پيش از بر افتادن هخامنشيان (نوذريان) به وسيلهً مقدونيان، زرتشت به رسالت برخاست.

جواد مفرد

 

 اخبار روز: www.iran-chabar.de

دوشنبه ١۶ آبان ١٣٨۴ – ۷ نوامبر ٢٠٠۵
 

زمان سنتی زرتشتی زرتشت بر اساس نامه های پهلوی از جمله دينکرد  تقريباٌ به درستی تعيين شده است: به موجب ارداويراف نامه  و زادسپرم سه صد سال پيش از اسکندر زرتشت به پيامبری بر انگيخته شد.با اين حساب بايستی سال ۶١٠ پيش از ميلاد را سال زايش وی محسوب کرد. به موجب بندهش ٢۵٨ سال پيش از بر افتادن هخامنشيان (نوذريان) به وسيلهً مقدونيان، زرتشت به رسالت برخاست. همهً اين  مدارک و روايات مورخان اسلامی از جمله اخبار عالم بزرگ علم تاريخ و تقويم يعنی ابوريحان بيرونی که بر اساس منابع پهلوی تدوين شده اند، حدود سال ۶٠٠ پيش از ميلاد را نشان می دهند. در مجموع خاورشناسان و محققان اوستايی که در بارهً زمان زرتشت نظر داده اند، به طور کلی به دو دسته تقسيم ميشوند. دستهً اول پيرو اين نظر هستند که عصر زرتشت در سدهً ششم پيش ازميلاد بوده است.

و چنانکه گذشت اين تاريخ سنتی زرتشتيان از قديم بوده است. امّا همهً کسانی که معتقد به چنين زمانی هستند اساس و منشاً کار و تحقيقشان تنها بر پايهً ستت و تاريخ آن نيست بلکه از برخی راههای ديگر نيز بدين نتيجه رسيده اند که يکی ازآنها يکی شمردن کوی ويشتاسب حامی زرتشت با ويشتاسب پدر داريوش که ايالت بان پارت بود، می باشد. از طرفداران معروف اين نظر هرتسفلد، هرتل، جکسون، وست، يوستي، نلدکه، و سيد حسن تقی زاده می باشند. دستهً دوم که از جمله آنها آرتورکريستن سن وابراهيم پورداود و هاشم رضی می باشند بر اساس منابع دور دست يونانی که از دور دستی بر آتش داشته اند زمان زرتشت را از جايگاه تاريخی و سنتی خود خارج کرده و به سوی ماقبل تاريخ ايران برده اند و دليلشان هم اين است که اوستا پادشاهان ماد را نمی شناسد.

در صورتی که فرمانروای بزرگ کيانی و قهرمان اوستا و شاهنامه يعنی کيخسرو به وضوح همان کی آخسار  خبر هرودوت يعنی همان هووخشتره می باشد. مشکل آنها اين بوده که نتوانسته اند يکی بودن سلالهً پادشاهان ماد را با کيانيان در يابند. نگارنده بايد اقرار کند که دراين راه  حدود ٢۵ سال پيش توانست که مطابقت نام پادشاهان ماد يعنی دايائوکو، اوپيته، خشتريتي، فرائورت، کياخسار و آستياگ را با کيانيان اصلی  يعنی کيقباد، اپيوه، کيکاوس، فرود/ سياوش، کی خسرو و اژی دهاک اثبات نمايد يک مورد کشف اتفاقی محل نگهداری اوستا يعنی روستای شيچيکان (چيکان حاليه در شهرستان مراغه) که جای نگهداری اوستای عهد ساسانی بوده و نيز کشف بقايای آتشکدهً آذرگشنسب در حوالی آن (که پورداود جايش دقيقاٌ در همانجاها حدس زده) سرنخ  رشتهً سرخ تاريخ اساطيری ايران را بدست داده بود و در سالهای اخير نيز در يافتم که فهرست نام پادشاهان ماد در تاريخ پرسيکای کتسياس نيز تقريباٌ درست بوده واساس همان معلوماتی است که تورات از پادشاهان بزرگ ماد آورده است.

ولی  مواردی از تاريخ اساطيری ايران که در شاهنامه و کتب پهلوی به يادگارمانده، نياز به تفحص و دقت بيشتری دارند از آن جمله است موضوع يکی به  شمار آوردن ويشتاسپ هخامنشی يا ويشتاسب کياني: نگارنده نيز قبلاً ويشتاسب پدر داريوش و حاکم پارت را با ويشتاسب پادشاه ماد سفلی در خبر خارس ميتيلنی يکی می انگاشت يعنی همان اشتباه به عمد يا به سهوی را که مغان درباری هخامنشيان در يکی به شمار آوردن اين دو کرده اند.کتسياس نام گئوماته زرتشت (برديه) سپنداته (اسفنديار)  آورده که در شاهنامه آن نامی بر داريوش پسر ويشتاسب است. هرتسفلد گمان می کند که کتسياس اشتباه کرده و آن در واقع نام اصلی داريوش پسر ويشتاسب بوده که گئوماته (برديه) را مقتول ساخته  است. گرچه در اوستا و کتب پهلوی سپنداته (اسفنديار) به جای همان داريوش است ولی با بررسی دقيقتر معلوم می گردد،همان طوريکه کتسياس  می گويد سپنداته (مخلوق مقدس) در اصل لقبی بر خود گئوماته زرتشت بوده نه نامی بر قاتل وي. چنانکه گفته شد ويشتاسب (گشتاسب) پدر داريوش ساتراپ پارت (حراسان) بود و گئوماته زرتشت (ايرج، برديه، زرير، زريادر) و برادرش ويشتاسب کيانی در همان زمان  يعنی عهد جد مادريشان آستياگ آخرين پادشاه ماد(چنانکه خارس ميتيلنی رئيس تشريفات دربار اسکندر در ايران آورده) به ترتيب فرمانروای شمال غرب ايران (آذربايجان، اران، ارمنستان) و ماد سفلی (ماد بزرگ) بوده اند. طبق گفتهً کتسياس اين دو که نامهای اصلی شان سپيتاک و مگابرن و پسران سپيتمه داماد و وليعهد آستياگ می بودند، در عهد فرمانروايی کورش به حاکميت ناحيهً دربيکان (ناحيهً دريهای بلخ و تاجکستان) و گرگان منسوب گرديدند و اين زمانی صورت گرفت که کورش بنا به مصالح سياسی با مادر آنان آمی تيدا(ماندانا، لفظاٌ يعنی دانای خانه و آشيانه) ازدواج کرده بود، اين ازدواج ظاهراٌ صورت تشريفاتی داشته است، چه همين ويشتاسب (مگابرن) را کتسياس جای ديگر برادر کورش (در واقع برادر خواندهً بزرگتر وي) به شمار آورده است.

اما از اين موضوع که برديه (گئوماته زرتشت) پسر يا پسر دروغين (پسر خواندهً) کورش به شمار رفته معلوم ميشود که اينان بيشتر پسر خواندگان کورش محسوب می شدند تا برادران وي. جالب است که در شاهنامه و کتاب  پهلوی بندهش اينان جايی تحت نام کتايون و برمايون برادران فريدون (کورش) و جای ديگر به همراه تور (در اينجا منظور کمبوجيهً سوم)، تحت اسامی سلم (سرور بزرگ) و ايرج (نجيب يا سرور دانا) پسران وی به شمار آمده اند.

نگارنده بايد اعتراف کند وقتی به درستی آغاز به پی بردن به رموز تاريخ اساطيری شاهنامه نمود که جای شهر رغهً زرتشتي(کزنا، بردع) را بر اساس تحقيقات ايرانشاسان در همان شهر مراغه و مجاورت  جنوب شرقی آن پيدا کردم...... و متعاقب تاريخ آن متوجه يکی بودن کيانيان با پادشاهان گرديدم. از آنجا که سر نخ تاريخ اساطيری ايران پيدا شده بود به مصداق آن مثل شده بود معما چون حل شد آسان گردد. ديگر پيدا کردن جايگاه تاريخی زرتشت کاری لاينحل نبود و آن همانا معاصر بودن زرتشت با کورش هخامنشی می بود. در چند سال اخير اين سؤال برای نگارنده پيش آمد که چه رابطه ای بين کورش (فريدون) و زرتشت که در يک سرزمين زندگی کرده و همزمان يکی قدرت سياسی و ديگری قدرت معنوی جامعه را رهبری می نموده اند وجود داشته است. در کنکاشهای انجام داده در اين راه بدانجا رسيدم  که زرتشت(دارندهً تن زرين) همان گئوماته برديه (بنا به دروغ داريوش، برديهً دروغين) است: برديه (تنومند) از سويی نام (در واقع لقب) همين سپيتاک پسر خواندهً کورش يعنی لقب همان گئوماته زرتشت بوده است. از سوی ديگر نام برديه (تنائوکسار، يعنی بزرگ تن)  مترادف می شده با نام آتوسا (توپل) دختر معروف کورش يا همان هووی اوستا (يعنی نيک نژاد) که زن گئوماته زرتشت بوده است. می دانيم که اين شاهدخت بعد از قتل گلوماته زرتشت (برديه) به زنی داريوش در آمد و از وی خشايارشا بزاد. به هر حال اين دو موضوع  در آن عهد بی شک اين تصور را پيش می آورده که کورش فرزند پسر تنيی دارد که نامش برديه و دارای بدنی تنومند و با موهای زرين است. 

و داريوش و همدستانش با دستاويز قرار دادن اينکه وی پسر حقيقی (تني) کورش نمی باشد مردم دنيا را قرون و اعصار متمادی با نام برديهً دروغين فريفته اند. در حاليکه برديهً ای که پسر تنی کورش باشد به عرصهً تاريخ نيامده است. نظريه هرتسفلد در باب اين همانی بودن سييتاک پسر سپيتمه با زرتشت سپيتمان کشف بزرگی است ولی او در تعيين سن و سال وی و نيزحمل نام سپنداتهً گئوماته برديه  بر داريوش دچار لغزش ميشود. وی همچنين نتوانسته است در يابد که اين سپيتاک (زرير) و برادرش مگابرن(= ثروتمند،ويشتاسب پيشدادي/ کياني) و پدرش سپيتمه (جمشيد دارندهً گله های خوب) همان زرتشت و برادرش ثری ميثونت (دارای ثروت سه برابر) و پدرش پوروشسب (دارندهً اسبان فراوان) ميباشند. طبق گفتهً کتسياس از آنجاييکه سييتمه داماد وليعهد آستياگ بود کورش وی را به قتل رسانيد.

خبر کشته شدن سپيتمه به دست کورش در اوستا و کتب پهلوی به صورت کشته شدن جمشيد به دست سپيتوره (دارندهً برهً سفيد) ذکر گرديده است. گفتنی است خود نام کورش (قوچ، ذوالقرنين) به وضوح يادآور نام سپيتوره (برهً سفيد) می باشد. بنابراين در عهد زرتشت دو  شاه محلی در ايران با نامهای ويشتاسب وجود داشته اند يکی حاکم پارت که پدر داريوش بوده و ديگری که پشتيبان وهمکار وی بوده  که همانا برادربزرگش بوده که ابتدا حاکم ماد سفلی و بعد حاکم گرگان گرديده بود به طور ساده ايندو ويشتاسب در روايات قرون بعد يکی تصور گرديده و نام سپنداته (اسفنديار) به غلط جايگزين نام داريوش شده و زرتشت  پيامبر دربار همين ساتراپ پارت يعنی ويشتاسب هخامنشی تصور گرديده است. ناگفته نماند که خارس ميتيلنی رئيس تشريفات دربر اسکندر در ايران از داستان عاشقانهً بسيار معروفی در ايران سخن ميراند که قهرمانان آن  زريادر (زرتشت) وآتوسا (دخترکورش) بوده  که ثروتمندان ايران کاخهای خود را به تصاوير آنان مزين می نموده اند. اين اسطوره در شاهنامه به صورت داستان منيژه(زادهً خيال و دختر رؤياها) و بيژن (دور درخشنده، زرتشت) به يادگار مانده است؛ چه خارس ميتيلنی نيز می گويد زريادر (زرير) آتوسا را در خواب ديده و در جستجوی وی در آمد. در خبر خارس ميتيلنی نام کورش (پدر آتوسا) به صورت اومارتس (يعنی فرمانروان خوب قبيلهً سکايی "مردان مازندران"= تپوريان) آورده شده است.

در واقع کتسياس نيز می گويد که کورش از سوی آستياگ به سفارت نزد کادوسيان (کاسپيان،يعنی سگپرستان) فرستاده شده بود. بنابراين همان طوريکه اوستا و کتب پهلوی و روايات عهد مسلمين می گويند زرتشت حدود سال ۶٠٠ پيش از ميلاد در ناحيهً شهر رغهً آذربايجان زاده شده و مدتی تحت نام زريادر (زرير، يعنی زرين مو) در آذربايجان (سرزمين آتشکده ها)، اران (سرزمين آتش، يا منطقهً آرا يعنی زرتشت يا کورش) و ارمنستان (مردم پرستندهً عقاب) حکومت کرده و بعد در عهد کورش به حکومت دربيکان سمت بلخ برگماشته شده است. سپيتمه پدر زرتشت در شاهنامه بيشتر با نام جم و جمشيد (موبد يا همزاد درخشان) معرفی شده که از دورهً کياخسار (کياخسار، هووخشتره) تا آغاز حکومت کورش به عنوان وليعهد و داماد آستياگ (اژی دهاک) در شمال غرب ايران حکومت کرده است. شاهنامه جای ديگر نام اين فرمانروای اوستايی را هوم عابد آورده است. کار تاريخی مهمی که به وی منسوب است همانا دستگيری افراسياب (ماديای اسکيتي، قاتل فرائورت/ سياوش) در سواحل شرفی درياچهً اورميه ، به نزديکی آتشکدهً آذر گشنسب شهر رغهً زرتشتی (مراغه) است که در شاهنامه و اوستا انعکاس يافته است. لابد همين امر باعث تّقرب وی به مقام ساتراپی نواحی شمال غربی فلات ايران و دامادی آستياگ پسر کياخسار گرديده است. فردوسی مکان دستگيری افراسياب توسط هوم عابد را در قصر زير زمينی وی (معبد مهری  قصبهً ورجوی مراغه) يا غار آهکی معروف کبوتر مراغه (هنگ کهول) ذکر می نمايد:

 

وزان پس چنان بد که افراسياب

همی گشت هرجای بی خورد و خواب

 

نه ايمن به جان و ونه تن سودمند

هميشه هراسان ز بيم گزند

 

همی از جهان جايگاهی به جست

که باشد به جان ايمن و تندرست

 

به نزديک بردع يکی غار ديد

سر کوه غار از جهان نا پديد

 

نديد از برش جای پرواز باز

نه زيرش  پی شير و جای گراز

 

زهر شهر دور و به نزديک آب

که خوانی همی هنگ افراسياب

 

ميدانيم برزه (بردع)، کزنا، گنجک و هروم نامهای ديگرهمان شهر رغهً زرتشتی بوده اند که سپيتمه (جمشيد، هوم) و پسرش زرتشت در آنجا حکومت نموده اند و زرتشت در مجاورت اين شهر در قصبهً واقع در پيچ رود درجا(رود خانهً مغانجيق) شاخه رود دائيتی (موردی چاي) که با روستای مغانجيق (جايگاه مغان) در ٢١ کيلومتری جنوب شرقی مراغه مطابقت می نمايد، از مادر زاده زاده شده است. بنا براين معنی لفظی نام اين خاندان يعنی پيشداديان  که به معنی نخستين قانونگذاران و نخستين مخلوقات بوده و دراساس  خود بر گرفته از فرهنگ اسکيتان ، باعث اشتباه در تقدم تاريخ پيشداديان (خانواده سپيتمه جمشيد) بر کلّ کيانيان (پادشاهان ماد) گرديده است.

در صورتيکه پيشداديان از لحاظ زمانی  معاصر کيانيان و زمانی بعد از ايشان به عنوان شاهک يا ساتراپ در آذربايجان و اران و ارمنستان و گرگان و بلخ حکومت نموده اند تا اينکه  گئوماته زرتشت به عنوان نايب السطنه کمبوجيه چهار سال بر کل  متصرفات آسيايی هخامنشيان حکومت نمود. اعضاء اصلی پيشداديان اساطيری ايران عبارت از جمشيد (موبد درخشان)، ويکرت (دارای مزارع وسيع) ،هوشنگ(هوشيار)،  تهمورث ( تخموروپه، يعنی پهلوان ببر و پلنگ مانند) که از نظر تاريخی به ترتيب مطابق با همان سپيتمه (بزرگ سفيد و درخشان) ،ويشتاسب(مگابرن برادر بزرگ سپيتاک زرتشت) ، گئوماته زرتشت (سرود دان زرين پيکر) و پسر کوچک زرتشت يعنی خورشيد چهر (تيگران، منوچهر، آرش کمانگير) بوده اند. در باب نام آخری يعنی خورشيد چهر  که در کتب پهلوی سرور جنگجويان آمده، گفتنی است کلمهً ايرانی تيگر از سويی به معنی ببر و پلنگ (چنانکه در زبانهای اروپايی به جای مانده)   و از سوی ديگر به معنی پيکان و تير بوده است.لقب اين فرد در اوستا  به صورت بستور (زره بسته، مسلح) آمده است، همانکه در نسخ شاهنامه به اشتباه به صورت نستور آورده شده است.

خود نام آرش که در اوستا به صورت ارخش آمده بايد به معنی پادشاه سرزمين عقاب (= ارمنستان) باشد چه گزنفون و موسی خورنی به صراحت وی را پادشاه ارمنستان در عهد کورش و داريوش آورده اند و داريوش بر خلاف نام ديگر رهبران شورشهای اوايل حکومتش به عمد نام اين برادرزن جنگجوی خويش را در شمار حريفان خود  در کتيبه بيستون ذکر نمی نمايد و تنها از شورشهای بزرگ ارمنيان و قلعه تيگران ايشان خبر می دهد. پس بی جهت نيست جشن تيرگان آرش کمانگير جشن مشترک ايرانيان و ارامنه بوده وهست و آن در واقع نشانگر صلح بين داريوش و تيگران بوده است. بهر حال چنانکه گفته شد يکی گرفته شدن ويشتاسب پيشدادی (مگابرن برادر بزرگ زريادر زرتشت) که در حکومت برادرش برديه (سپيتاک زرتشت، گئوماته) سهيم بوده، با ويشتاسب هخامنشی (نوذري) پدر داريوش باعث اغتشاش در تاريخ ايران باستان و روايات ملی شاهنامه، همچنين موجب دشواری در تاًيين زمان و مکان زرتشت گرديده است. در واقع ويشتاسب هخامنشی پدر داريوش نه چنانکه منابع زرتشتی می گويند پادشاه حامی زرتشت، بلکه ساتراپ تحت فرمان وی در هنگام چهار سال نيابت سلطنت کمبوجيه در هنگام سفر جنگی وی به مصر بوده است. در مورد نامها و القاب پدر زرتشت يعنی پوروشسپ (دارندهً اسبان فراوان)  يا همان سپيتمه داماد و وليعهد آستياگ گفتنی است جمشيد دارندهً رمهً خوب و پوروشسپ (دارندهً اسبان فراوان) در واقع القابی هستند که بعداٌ به سپيتمه داده شده اند. چه کلمه جمّ در زبانهای سامی مترادف مغ به معنی انجمنی بوده است.

پس جمشيد (هوم عابد) نامش به معنانی شاه مغها و مغ درخشان بوده، چه کلمهً عجم يعنی مغ (ايراني) از همين نام عربی الجّم  پديد آمده است. می دانيم در شاهنامه ضحاک (اژی دهاک) به جای آستياگ و فريدون (جهانگشا) به جای همان کورش سوم و جمشيد به جای همان سپيتمه داماد آستياگ و پدر زرتشت می باشند . پس بی جهت نيست در شاهنامه و کتب پهلوی و اوستا اسطورهً آنها در رابطه باهم ذکر گرديده است. گفتنی است جم (يمه،به لغت اوستايی يعنی همزاد) همچنين نام  يکی از خدايان بزرگ آرياييها بوده که ايزد جهان تاريک زيرين و آسمان شب به شمار می رفته است. از آنجاييکه نام اين خدا نزد کاسيان به صورت ايميريا (سرور دانا) آمده لذا اصل وی را می توان با وارونه و اهورامزدا و برهما يعنی ايزدان قانون و دانايی مطابقت داد. چنانکه ضحاک به عنوان خدا همان آشورمردوک خدای قبيله ای آشوريان و بابليان است  که نامش به معنی ايزد مارشکل شاد و خندان (ضحاک ماردوش) می باشد .

با توجه به شباهت ظاهری آشور (اسرمزش) با اهورا مزدا (اسورا مزدا)  به نظر ميرسد منشاً نام اهريمن ايرانيان نيز  نام همين خدای آشوری و بابلی بوده است.  در مورد جشن تيرگان  که از آن در رابطه با تيگران (آرش کمانگير) يا همان خورشيد چهر ذکری رفت گفتنی است آن در آثارالباقيهً ابوريحان بيرونی از سوی ديگر با بيژن (دور درخشنده)  بسر گودرز (سرود دان) که همان زرتشت پسر سپيتمه می باشد مربوط گرديده است و طبق آن بيژن (زرتشت) کيخسرو را در چشمه ای  غسل تعميد می دهد گرچه  در واقع زرتشت در هنگام مرگ کياخسار (کيخسرو، نيای مادری دومش) نوزادی بيش نبوده با اين همه موضوع غسل تعميد دادن زرتشت جالب است چه طبق اساطير زرتشتی نيز وی  با نوعی غسل تعميد اسفنديار را رويين تن می کند . بنا براين يحيی (جاودانه) و پدرش زکريا  (سرود دان) در انچيلها  به جای زرتشت (از جاودانيهای زرتشتيان) و پدرش  سپيتمه گودرز(سروردانای سرود دان) می باشند. لابد موضوع اسطورهً  غسل تعميد زرتشت با گسترش آيين ايرانی مهر پرستی  که سنت هايش به مسيحيت به ارث رسيده ، رونق گرفته بوده است.